بر همین اساس در آلمان پسافاشیستی هنرمند، جامعه شناس، رمان نویس، کارگردان سینما و حتی مردم بیسواد شروع به روایت های مختلف از آشویتس کردند. زندگی نامه ها، فیلم ها، داستان ها، کتاب ها و مقالات مرتبط با آن را منتشر کردند، همه دانشگاهیان، خود قربانیان، خانواده ها و آشناهای قربانیان به سخن درآمدند و از تجربیات متفاوت در خصوص آشویتس گفتند.
اما زمانی بحث از جنایت مشابه و حتی دهشتناک تری مثل بمباران شیمایی سردشت می شود بحث متفاوت می شود. اینجا کسی به عمد یا غیرعمد از جنایت بمباران شیمیایی و ترومای آن سخن نمی گوید، صدها هزار نفر (از قربانیان، خانواده ها، همراهان، پزشک، پرستار، بیمارستان ها و …) و شاید اکثریت ما در این قضایا، روایات و سخنان نگفته داشتیم ولی این روایات و سخنان را به خاک سپردیم. دانشگاهیان (رشته های مختلف هنر و علوم انسانی و …) نیز کوتاهی کردیم و حتی این جنایات، موضوع پژوهش ها و مطالعات ما قرار نگرفت. لذا شاهد بازتولید آن به شیوه های متفاوت هستیم.
آثار معدودی از روایات بمباران شیمیایی سردشت ارائه شده است. فیلم «درخت گردو» یکی از این روایات به کارگردانی حسین مهدویان است که تجربه زیستهِ شخصی به نام قادرمولان پور به تصویر می کشد. در واقع درخت گردو یک سخن از میلیون ها سخنی گم گشته در شیمیایی سردشت بود که با این وجود، نقدهایی به این فیلم وارد می شود:
۱️⃣ بازنمایی های موجود از کوردها، طی چند دهه اخیر حول محور «کوه»(جنبه سیاسی)، «کولبر»(جنبه اقتصادی) و «رقص»(جنبه فرهنگی) بوده است. فیلم درخت گردو نیز این بازنمایی کاذب را بازتولید می کند. در فیلم درخت گردو حتی این کلیشه ها (کوه، کولبر و رقص) به درستی مفصل بندی نشده است گویی برای استیضاح (فراخواندن) دیگران به تماشای سوژه های فیلم (کوردها) راهی جز به تصویر کشیدن «کوه»، «کولبر» و «رقص» نداشته است.
فیلم با صحنه ای از «کوه» و «کولبر» شروع می شود که بی ارتباط با فیلم است، ولی کلیشه های موجود در خصوص کوردها، آنان را مجاب می کند آن را به تصویر بکشند، سپس گویی کارگردان نگران است که پکیج بازنمایی (کوه، کولبر و رقص) را ناقص بگذارد و سپس «رقص» را نیز در همان ۵ دقیقه ابتدایی فیلم به تصویر می کشد.
۲️⃣ اولین صحنه از فیلم با تصویری از کوه مواجهه می شویم که مردان کورد در آن کولبری می کنند. به قول نوربرت الیاس(۱۹۹۵) «کوه» یک جامعه غیرمتمدن و «نهادهای مدرن» یک جامعه متمدن را به تصویر می کشد. به همین دلیل در سراسر فیلم، کوردها در نهادهای مدرن مثل مدرسه (معلم) و بیمارستان (پزشک و…) غائب هستند. در سراسر فیلم حتی نهادهای مدرنی چون مدرسه، کوردها در نقش معلم غایب هستند. گویی آمده اند تا کوردها را متمدن سازند. به عنوان مثال اگر به دیالوگ های قادر (پیمان معادی) توجه کنید در همه آنها قربان و صدقه خانواده می گوید و یا به دیگران التماس می کند ولی بعد از سال ها (در آخر فیلم) در دادگاه لاهه سر در می آورد که صحبت های فلسفی و ادبی خواهد زد. گویی نهادهای مدرن در نهایت آنان را مدنی کرده است.
۳️⃣با وجود آنکه فیلم مربوط به روایت زندگی «قادر مولان پور» در شیمیایی سردشت است ولی کارگردان گویی تنهایی کوردها را نمی پذیرد و حتی زمانی که از تجربه یک کورد سخن گفته می شود خود وی حق سخن ندارد و کارگردان سعی می کند نقش معلم و پزشک (از اتنیک های دیگر) را برجسته کند. ولی کوردها این تنهایی را به عنوان اصل مسلم پذیرفته اند حتی از عناوین کتاب ها هم هویداست؛ «هیچ دوستی به جز کوهستان» بهروز بوچانی، «تنهای بازمانده» عارف قربانی و ….
۴⃣ سراسر فیلم تقابل های دوتایی مدرن/ سنتی، باسواد/ بیسواد، ناجی/ محتاج و … وجود دارد که کوردها به عنوان انسان سنتی، احساسی، روستایی و کم سواد و محتاج به تصویر کشیده شده اند و غیرکوردها در تخالف با آن قرار دارند.
۵⃣چنانچه ذکر شد در سراسر فیلم قادر ( پیمان معادی) بعنوان قربانی شیمایی فقط در نقش قربان و صدقه (اعضای خانواده) و التماس و خواهش(دکتر، راننده و ….) ظاهر می شود. گویی قربانی (شیمایی) است که قربان (پابوس دیگران) می شود تا خود و خانواده اش به زندگی برگرداند. به همین دلیل فیلم بیشتر یک سوگ نامه است و گویی کارگردان با زور می خواهد اشک مخاطب را درآورد حتی اگر به محتوا و بازنمایی کاذب منجر شود که حتی با دیالوگ پایانی فیلم همخوانی ندارد. «کوردها اگر امیدوار نبودند تاکنون مرده بودند».
برخلاف این فیلم، سوابق تاریخی کوردها «شجاعت»، «مقاومت» و «امیدواری» را نشان می دهد.
همچنین می توان انتقادات دیگری به این روایات داشته باشیم از جمله «عدم کمک کوردها به همدیگر در لحظات بمباران، در بیمارستان ها و …» و …؛ ولی با این وجود لازم است از تجارب متفاوت سخن بگوییم.
*جامعه شناس و نویسنده
- سقز رووداو
- کد خبر 16040
- بدون نظر
- پرینت