دکتر خالد توکلی جامعه شناس و فعال مدنی
۱٫ سالها قبل و در دوران دانشجویی در یکی از کتابهای روانشناسی اجتماعی یکی از مسائل موجود در کشورهای غربی را بیتفاوتشدن مردم نسبت به سرنوشت کسانی که در معرض خطر هستند، ذکر کرده و اشاره کرده بود که در این موقعیتها به جای آنکه مردم مداخله کنند، در بهترین حالت و اگر میزان مسئولیتپذیری بالایی داشته باشند با پلیس یا نیروهای امداد و نجات تماس خواهند گرفت و بدین ترتیب از خود سلب مسئولیت میکنند. جامعهشناسان یکی از علل این پدیده را تفکیک کارکردی نامیدهاند که در کشورهای مدرن روی داده و برای کارکردهای مختلفی که در جامعه باید ایفا شود نهادها و سازمانهای مشخصی تأسیس شده است و مردم بر این باورند که دخالت در موقعیتهای پرخطر جزو وظایف آنها بهشمار نمیآید و نهادهای رسمی باید این وظیفه را به انجام رسانند.
در آن روزگار در این اندیشه بودم که عکس آن وضعیت در جامعه ما حکمفرماست. بدین گونه که مردم نه تنها میان کارکردها تفکیک قائل نمیشوند بلکه چنان امور زندگی را در هم میتنند که برخی از افراد جامعه آن را سرککشیدن و دخالت در زندگی روزمره تلقی میکنند. در آن زمانها کافی بود دو نفر با هم گلاویز شوند یا برای کسی مشکلی پیش بیاید، فوراً تعداد زیادی از مردم بهعنوان میانجی وارد عمل میشدند و در بسیاری از موارد تا تلاش برای حل اختلاف نیز پیش میرفتند.
۲٫ در درگیری منجر به قتلی که در چند روز گذشته در شهر سقز روی داد، تصاویر نشان از آن دارد که مردم نظارهگر صرف هستند و انگیزه و ارادهای برای دخالت در درگیری به منظور پایاندادن به آن و میانجیگری میان طرفین دعوا را ندارند. آنچنانکه در عکس دیده میشود برخی از ناظران حتی پای خود را نیز جمع نکرده و در حالتی کاملاٌ عادی این صحنه خشن را به تماشا نشستهاند. با این اوصاف، این پرسش گریبان ما را خواهد گرفت چه عواملی موجب شده است مردمی که در آن حادثه حضور داشتهاند به شکلی بسیار بیتفاوت، شاهد این حادثه فجیع باشند و از جای خود تکان نخورند؟
اولین پاسخی که به ذهن متبادر میگردد همانی است که جامعهشناسان برای توصیف جوامع مدرن به کار بردهاند. تفکیک کارکردی در جامعه در حال گذار ما نیز کموبیش اتفاق افتاده است. مردم دیگر وظیفه خود نمیدانند در دعوا و درگیریها دخالت کنند چرا که این امر را در حیطه وظایف نهادهای انتظامی و قضایی میدانند. اما واقعیت این است که این تمام ماجرا نیست و عوامل دیگری نیز در این زمینه باید مورد بررسی قرار گیرند.
یکی از این عوامل گسترش نوعی فردگرایی خودخواهانه است که براساس آن توصیه میشود باید محکم کلاه خود را گرفت تا آن را باد نبرد چرا که جز ناخن انگشتهایمان کسی حاضر نخواهد شد پشت ما را بخاراند. گسترش این نوع از فردگرایی یکی از نشانههای بارز فرسایش سرمایه اجتماعی در جامعه است.
مسائل و مشکلات اجتماعی آنچنان زندگی آحاد جامعه را دربرگرفته است که همه سر در لاک خویش فروبرده و نمیتوانند به مشکلات دیگران فکر کنند یا برای حل و فصل آن قدمی بردارند. در این حادثه نیز ممکن است حاضران به این دلیل برای پایان بخشیدن به خشونت دخالت نکرده باشند که سرنوشت پرمشقت خود را مهمتر از هر چیز دیگر میدانند.
۳٫ نکته قابل توجه در این حادثه آن است که باید به ساکنان و مکان و جغرافیایی که خشونت در آن روی داده است نیز توجه کرد. در آن منطقه و در پارکی که کودک نام دارد عملاً به جای کودکان، بازنشستگان و پیرمردان بیکار در آنجا حضور دارند و به بازی مشغولند. علاوه بر این، تعداد زیادی معتاد و توزیعکننده مواد مخدر نیز در پارک و خیابانهای اطراف و تا حدی آزادانه در آمد و رفتند. عدهای دیگر که در تصاویر نیز دیده میشود، اکثراً سالخورده هستند و برای کسب درآمدی ناچیز بساط خود را که شامل اشیا کهنه و قدیمی یا چند عدد تسبیح و انگشتر است، پهن کرده و از این طریق امرار معاش میکنند.
آمد و رفت معتادان و توزیعکنندگان مواد مخدر و درگیری گاه و بیگاه آنها، در یک مقیاس کلی، موجب «عادیشدن» عمل مجرمانه شده است. مردمی که در آن حوالی حضور دارند به سادگی حضور معتادان را تحمل میکنند و توزیع مواد مخدر را میبینند اما در یک همزیستی مسالمتآمیز نانوشته به خرید و فروش اجناس خود یا بازی «دومینو و دامه» را ادامه میدهند. علاوه بر عادیشدن اعمال مجرمانه، در شهر سقز «خشونت» نیز عادی شده است. فراوانی دعواهای خیابانی و حضور باندهای مختلف نوچهپرور که به راحتی از قمه و چاقو در درگیریها استفاده میکنند موجب شده است هم سقز به مثابه شهری «خشن» معروف شود و هم «خشونت» عادی شود. ظاهراً این درگیری و حادثه که منجر به قتل یک انسان نیز شده است برای کسانی که در محل ارتکاب خشونت حضور دارند امری غیر عادی نبوده، انگار به دیدن نمایشی عمومی و عامهپسند مشغول هستند و بازیگران نیز به اجرای نقش خویش میپردازند. شعر «آی آدمها»ی نیما گویی در وصف این حادثه دردناک سروده شده است:
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
۴٫ در واقع عادیشدن جرم و خشونت همراه با فرسایش سرمایه اجتماعی در شهر سقز موجب شده است، مردم اراده چندانی برای مشارکت در حل و فصل مشکلات دیگران نداشته باشند، اگر خشونتی روی دهد، مردم صرفاً نظارهگر باشند، در نتیجه در چنین شرایطی برای کاهش خشونت و پایاندادن به درگیری کسی پیشقدم نخواهد شد.
- سقز رووداو
- کد خبر 12510
- بدون نظر
- پرینت