به علت عدم وجود شرایط مادی مناسب ، وجود کارهای کم درآمد، بیکاری و حتی فقر فرهنگی کارگاههای آجر پزی انسانی سیل عظیمی از مردم فقیر را در خود جای دادهاست و سالانه هزاران نفر به مناطق دارای کارگاه آجر پزی کوچ می کنند .کارگران این کارگاه ها نام کوره را به تنهای و بدون پسوندو پیشوند به کارگاه خود اطلاق می کنند کوره های آدم سوزی را مد نظر ندارند اما به سوختن شرافت و کرامت انسانی در آن واقف اند البته در دراز مدت به کوره های آدم سوزی و روان سوزی نا آشکار تبدیل خواهد شد .در واقع می توان از دیدگاه روانشناسی مجموعه ای انتقادات را مطرح کرد که چگونه این کارگاهها ی به ظاهر کارآمدو کار آفرین روان، جسم و زندگی کودکان زنان و مردان را مورد تهدید قرار داده و فرسوده می کند.
تابستان هر سال جمع کثیری از مردم به سوی شهرهای تبریز، میاندوآب، اصفهان، همدان و … نقل مکان می کنند تا حدود چهار ماه کار را در کارگاههای آجر پزی تجربه کنند. تجربه ای تلخ و به ظاهرقابل تحمل، مکانی با مدیریت صاحب کوره خانه که با نام (ارباب) خوانده می شود(خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل). وی سرپرست کارگران محسوب می شود و مدیریت و مسئولیت کارگاه را به عهده دارد .در این کارگاه ها کار از ساعت ۵ الی ۶ صبح آغاز شده و ساعت ۱۱ شب به پایان می رسد.
کارگران آن را کودکان ( اعم از دختر یا پسر بدون درنظر گرفتن سن) ، زنان (با وجود حامله بودن یا نبودن و یا توانایی کار داشتن یا نداشتن) و مردان (با هر شرایط جسمی و روحی) تشکیل می دهند. کار گران در واقع یک خانواده هستند که به دلیل فقر و عدم توانایی مالی خواسته یا ناخواسته به این کارگاهها روی می آورند.
همچنان که جزو بدیهیات است که هر انسانی نیاز به آرامش و آسایش دارد و حق هر انسانی است که از امنیت روانی عاطفی و اقتصادی و اجتماعی برخوردار باشد و در کل حق زندگی سالم و آرامی را دارد و کسی حق ظلم و ستم را بر وی ندارد اما به وضوح استهلاک روانی و بدنی کارگران در این کارگاههای آجر پزی مشهود است تا آنجا که آسیب های روانی و جسمی زیاد و حتی درگیری های خانوادگی و فرار های زیادی میان آنان روی می دهد. بی تردید جامعه سنتی کوردستان با وجود تلاش فراوان برای تغییر هنوز تغییرات سطحی را بیشتر از تغییرات بنیادی قبول کرده و به آن ارج می نهد کورههای آجر پزی که هر آجرش آمیخته با ده ها آه و درد است با تلاش بی وقفه کردهایی ساخته می شود که از دیار خود دور و از عزیزان خود رنجور اند. کار در این گونه کارگاهها آسیبهای جبران ناپزیری را به دنبال دارد.
فرد جزئی از جامعه و آجر ساختمان اجتماع است بی تردید ویژگی های فکری و روانی فرد در این ساختمان موثر خواهد بود در این کارگاه ها تغییراتی بنیادی در مدت زمانی کم در افکار و ذهنیت فرد ایجاد خواهد شد.
زندگی سراسر شناخت و تصمیم گیری است و انسان با تصمیم گیری ها و سازه های شناختی خودمسیر زندگی اش را تعیین میکند. در حالت خستگی و عصبانیت تصمیم گیری و فرایند پردازش اطلاعات مختل و پیش بینی ها و اعمال برخاسته از آن نیز رادیکال می شود. در این مکان ها با وجود نارضایتی عمیق از شرایط مکانی نامناسب به همراه خستگی و تعارض حاصل از دوراهی خاتمه / ادامه ی کار، دوری از شهر و دیار و همزبانانش و همچنین وجود تعارضات قومی ، نژادی زبانی و مذهبی و دیگر شرایط موجود، فرد به صورت مداوم در معرض بمباران استرسور های محیطی و درونی است که در این حالت استرس و عصبانیت و اختلال موقتی در فرایند تفکر و پردازش، به سهولت پدیدار می گردنند برای نمونه دعوای بین افراد و اعضای خانواده بر اثر خستگی و فشار کاری و ضرب و شتم یکدیگر ،که آسیب جسمی و روانی آن و تاثیرات دراز مدت آن برای سالهای متمادی واضح و مبرهن است. یا می توان به تعارضات مذهبی بین خانواده های ناهمزبان و مذهب اشاره کرد. اما این بخش کوچکی از این سناریوی تلخ است فرد اعم از زن یا مرد و حتی کودک، به دلیل بافت موقعیتی موجود، مجبور به کار مشقت بار است و استراحت کافی ندارد و در هر نقشی بدون استثنا یک سری وظایف تعیین شده دارد که مجبور به انجام آن بوده و این اجبار از طرف خانواده ،علی رغم میل باطنی بسیاری از آنان به زور اعمال می شود . کودکانی در مراحل رشد خود قرار دارند و باید در استراحت تابستان و کلاس و ورزش و تفریح زمان خود را سپری نمایند در مکانی تحت فشارهای روانی و جسمی غیرقابل تحمل زندگی می کنند کودکان در این شرایط، با شرایطی سخت ، واژه هایی ناملموس، تداعی کننده فشار و اضطراب و حاکی از زیر دستگی و رعیتی ، نقش های قالبی هر روزه و اجباری، اطاعت بدون عذر و بهانه و…. آشنا می شوند. در واقع این هدیه ایست سیاه از طرف جامعه و خانواده به کودکی در حال رشد، که بر آورده کردن حداقل ملزومات دوران رشدی اش از او دریغ شده است. کودک با قرار گرفتن در آن موقعیت، ارزش های اخلاقی و خانوادگی متزلزل شده را تجربه می کند و مورد خشونت های بسیاری اعم از جسمی روانی و حتی جنسی قرار می گیرد. فشارهای وارده بر فرد تنها درونی نبوده بلکه از محیط نیز با واژه ها و قالبهای دیگری از جمله موضوعاتی تبعیض آمیز و حقارت آمیز دست و پنجه نرم می کند، چون اکثرا کوره ها در مناطقی غیر از زبان و مذهب و فرهنگ اوست و حملات نا آگاهان متعصب را نیز به دنبال خواهد داشت و فرد خواسته یا ناخواسته وارد درگیری های قومی نژادی و مذهبی نیز می گردد. بر اساس فیزیولوژی استرس و رابطه آن با بیماری های قلبی و سایر مشکلات طبی می توان این احتمال را در نظر گرفت که این گونه افراد که در این مکانها به کار مشغول می شوند، در آینده ای نچندان دور ، احتمال بالاتری نسبت به ابتلا به مشکلات روانی و بدنی از جمله مشکلات قلبی و عروقی دارند و چون فشار کاری و روانی و واکنش های بدنی در حد بسیار بالایی است، بدن سیر فرسودگی طبیعی خود را زود تر طی نموده و بدن ، روان و مغز و سیستم عصبی فرد مستهلک و ضعیف می گردد. افراد به صورت مداوم در معرض تعارضهای شناختی و سازشی هستند که آنان را بیش از پیش در برابر فشار ها و بیماری های روانی و جسمی آسیب پذیر می کند. قدرت در دست صاحبان کوره خانه است و افراد به زعم آنها زیر دست، دستورات را باید اجرا نمایند فرد به عنوان کودک و یا یکی از بزرگسالان این نقش ها و موضع قدرت آنان را به دلایل ناخواسته و اجبار اقتصادی و اجتماعی پذیرفته و به مرور سبک مورد قبول آنها را پیشه می کند و سرکوب کردن خود و احساس حقارت را در خود نهادینه می کند و در بعضی موارد به عصبانیت شدید از خود، دیگران و جهان منجر و در نهایت انرژی روانی منفی جابجا شده و واکنش های بیمارگون و ضد اجتماعی را موجب می گردد. با ادامه این روند فرد، وابسته و بدون اختیار بار آمده و اعتماد به نفس و عزت نفسش به شدت تنزل خواهد نمود و تصور فرد از خود به شدت آسیب می بیند و افکار خودتخریبگر و خودتحقیرگرانه شکل می گیرد و سازه های ذهنی جدیدی شکل خواهد گرفت که از شناختهای تحریف شده در این شرایط نابرابر و تبعیض آمیز به وجود آمده است و این آغاز یک زندگی سراسر درد و رنج است.
همچنان که در بسیاری از تحقیقات به اثبات رسیده است، این موارد زمینه ساز بسیاری از بحران های روانی اجتماعی آتی است . در واقع کوره های آجر پزی با این شرایط موجود، به کوره های آدم سوزی و روان سوزی تبدیل شده و زندگی و رشد روانی و اجتماعی کلیه افراد شاغل در آن مخصوصا کودکان را تحت تاثیر قرار داده و خواهد داد. در نهایت می توان گفت همه کارگران این کوره های آجرپزی اعم از بزرگسال و کودک، به نوعی در معرض خطرهای جبران ناپزیری هستند که مسبب آن وضعیت بد اقصادی و اجتماعی و نبود توسعه اقتصادی و بیکاری است که زمینه ساز افزایش آسیب های اجتماعی و روانی جبران ناپذیری بوده ودر آینده نیز خواهند بود.
*روانشناس بالینی و رواندرمانگر
- سقز رووداو
- کد خبر 16386
- بدون نظر
- پرینت