وقتی در آتش سوختند، دە سالشان بود و حالا نوزدە سالشان است. از آن پانزدهم آذر سیاه سال ۱۳۹۱ تا آذر ۱۴۰۰، تنها تصویر واضحی که از خودشان دارند، دخترکانی است روی تخت جراحی بیمارستان فاطمهالزهرای تهران که لیزرهای قوی پوستهای چروک و سوخته را از روی صورت، دست و پایشان برمیدارد تا به پوست تازه برسد و بعد فقط کابوس سوختن و دوباره سوختن در پی بیهوشیهای مکرر چندین ساعته در کلاسی بدون پنجره که از درش شعلههای آتش زبانه میکشد.
داستان دانشآموزان معروف شینآبادی تغییری نکرده؛ همچنان یک پایشان پیرانشهر است و پای دیگرشان تهران. یک پایشان در ادارههای پرپیچ و خم وزارت بهداشت و آموزش و پرورش است برای گرفتن هزینههای دارو و درمان و پای دیگرشان بیمارستان است برای عمل جدید، امید جدید و درمانی برای درد جدید.
«دکترهایی که به دختران شین آبادی میگفتند قول میدهیم خوب میشوید، بزرگ که شدید روی صورت و بدنتان جراحی پلاستیک میکنیم، تنهایتان نمیگذاریم، زیبا میشوید، حالا که بزرگ شدهاند و نوزدە سالشان شده، دکترها یا از ایران رفتهاند یا دیگر در بیمارستان دولتی فاطمهالزهرا که دختران شین آبادی قرار بود عمل شوند، کار نمیکنند. ماندهاند چند دستیار پزشک متخصص بیمارستان که باید کارهای ما را انجام دهند و دختران حاضر نیستد که این صورت ناقصشان را بدهند دست آنها که رویشان درسهایشان را تمرین کنند.»
همەی آنها دلگیرند؛ از همه؛ از مدیران آموزش و پرورش که به آنها گفتهاند دیگر شما دانشآموز نیستید و هزینههای جانبی درمانتان پای خودتان است، از رئیس سازمان برنامه و بودجه سابق که دهها وعده بیسرانجام به آنها داد و رؤیای پوچ برایشان ساخت و از مدیران وزارت بهداشت که به بیماری آنها به چشم یک زخم ساده که پوستی را خراشیده نگاه میکنند؛ «رفتیم وزارت بهداشت، گفتیم سوختگی ما شدید است، الان که نوزدە سالمان شده و بهترین وقت عمل جراحی زیباییمان است، هزینههایش را بدهید تا در بیمارستان ساسان که پزشک معالج سابقمان در آنجاست، عمل کنیم. گفتند نه نمیشود، آنجا گران درمیآید. نداریم بدهیم!
بچهها حالا فقط یک خواسته مشترک دارند: “جراحی زیبایی با پزشکان متخصص خبره برای بازگرداندن بخشی از زیباییشان.”
تنها خبر خوش برای دختران شین آباد این است کە ، پس از اخذ مدرک لیسانس بدون آزمون استخدامی در آموزش و پرورش استخدام میشوند.
هنوز مدارس فراوانی در روستاهای مناطق محروم کشور هستند که جدای از اینکه جنس مدرسه؛ کانکسی یا کپری و یا خانه یِ گلی است ، ابزار گرمایشی آنها نفت یا هیزم است. مدارسی که نه کسی آنها را میبیند و نه جایی صدایشان میرسد …
سوال اینجاست ؛
کسانیکه مسئول اصلاح این وضعیت هستند، برای پیگیری وضعیت گرمایشی این مدارس محروم، آیا منتظر آتش سوزی بعدی اند؟!
*هیرو قدیمی نویسنده و فعال مدنی
- سقز رووداو
- کد خبر 15252
- بدون نظر
- پرینت