قلم، نوشتن و کتاب

نویسنده: دکتر حیدر کریمیان، فعال فرهنگی
سقزرووداو- قلم خلق شد و این ابزار ساده در نهایت کمال ساخته و پرداخته و مثل اختراع کتاب به همان شکل باقی ماند! کتاب و قلم جزو آخرین ابزارها و رسانههایی هستند که شکل و شمایل و ماهیت اصلیشان را حفظ و در رقابتی نفسگیر با ابزارهای مدرن هنوز مورد استفاده قرار میگیرند و رسانهها و ابزارهای دیگر تاکنون به طور کامل جایشان را نگرفتهاند. البته امروز استفاده از قلم، خودکار و کتاب کمرنگ شده و کمکم دنیای دیجیتال و ابزارهای فناوری و الکترونیکی جای قلم و کتاب کاغذی را گرفته و دیگر کمتر کسی روزی یک صفحه را با قلم مینویسید و یا کتاب کاغذی را ورق میزند. قلم مغلوب صفحه کلید – کیبورد- خواهد شد و کتاب کاغذی هم تا حدی میدان را به صفحههای نمایشگر و ابزراهای دیجیتال خواهد داد!
نسل ما و نسلهای بعد، از مزایای بیشمار استفاده از قلم و کتاب چاپی محروم خواهند شد. جدای از نوشتن برای برخی حفظ و نگهداری انواع قلم لذتبخش و جزو مجموعهی شخصی است. نوشتن با قلم مهارتی ظریف و هنرمندانه است. انسان با قلم هنر آفریده، فکر خلق کرده، و با نوشتن، روح و راونش را تسکین بخشیده است. کنار گذاشتن قلم یعنی از بین رفتن بخشی از توانایی و مهارت بینظیر مغز، دست و حس انسانی! نوشتن با قلم فرصتی برای تقویت مهارتهای شناختی است. از سوی دیگر قلم و نوشته همزاد یکدیگرند. اندیشهی بشری از مجرای قلم تراوش و بر صفحه کاغذ مینشیند و موجودِ زنده و پویای کتاب پا به عرصه وجود میگذارد. با قلم اندیشه و فکر بشری بر روی کاغذ حک و ماندگار و به ذهن دیگران راه مییابد. قبل از نوشتن مردم دانش و اندیشه را به حافظه میسپردند. مغز و حافظه مدام در تکاپو بود تا یاد بگیرد، به خاطر بسپارد و دوباره بازآفرینی کند! از این منظر بود که سقراط مخالف مکتوب کردن بود و معتقد بود روی آوردن به نوشتن سبب میشود مردم از مغز و حافظه خود کمتر استفاده کنند و در نتیجه انسان این توانایی خارقالعاده را کمکم از دست بدهد. ولی انسان همواره فناوری را خلق و عرصه را به آن واگذار میکند.
در این زمینه هم چنین شد. البته در مقابل سقراط، شاگردش افلاطون به نوشتن بسیار معتقد و علاقهمند بود. اندیشه خود و استادش، سقراط، را پیوسته نوشت. نوشتن سبب شکلگیری، حفظ و انباشت اندیشه در پس واژگان میشود. از طریق نوشتن دانش و حکمت بشری حفظ و منتقل شده و دیگران از پس آن واژگان فراتر رفته، بدان افزوده و حکمت خود را خلق میکنند، و به هم نسلان خود و نسلهای بعد میسپارند و دانش را گسترس میدهند. در واقع “اجداد ما با نظم بخشیدن به ذهنشان برای پیگیری یک خط استدلالی یا روایی در مجموعهای از صفحات چاپی عملا متفکرتر، دقیقتر و خلاقتر شدند” (نیکلاس کار). از اینرو نوشتن به خلاقتر شدن، تعامل و خواندن ختم میشود. به گفتهی مارسل پروست “خواندن در جوهره خود، همان معجزهُ زایایِ ارتباط است که در تنهایی رخ میدهد .
ما به راستی نقطهُ آغاز حکمتمان را آنجایی احساس میکنیم که حکمت نویسنده را پشت سر بگذاریم”. تنها شش هزار سال از عمر خواندن انسان میگذرد. این مقدار زمان در برابر کل تاریخ بشر بسیار اندک است ولی دست آورد خواندن در رشد فکری انسان شگفتانگیز است. به بیانی دیگر پس از همگانی شدن خواندن و نوشتن، جهان به قول فرانسیس بیکن از نو ساخته میشود. حالا خواندن به ضرورت زندگی تبدیل شده و انسانها “اگر خواندن نیاموزند ممکن است هرگز قابلیت انسانیشان را به کمال تحقق نبخشند”(ماریان ولف). خواندن، مغز و مدارهای آن را تغییر میدهد. “شکلگیری مدار مغز خوانشگر دستاورد فراژنتیکی منحصر به فردی در تاریخ فکری گونهُ ماست” (همان منبع). مغز انعطافپذیر توانایی خواندن را خلق نموده و مدارهای آن را شکل داده، ولی محتوا و شکل خواندن و چطور خواندن میتواند دوباره آن را تغییر دهد و از نو بیافریند. اولدوز میگوید: مغز این توانایی را دارد که دائما خودش را از نو برنامهریزی کند و کارکردش را تغییر دهد (کار).
خواندن از طریق کتاب چاپی و به صورت ژرف خوانی به تقویت توانایی تحلیل، تفسیر، دانش زمینهای، ارزیابی و تفکر انتقادی منجر میشود(کار و ولف). ولی همانطور که همهی ما شاهد هستیم شکل و نوع خواندن نسل امروز نیز تغییر کرده است. نسل امروز علاوه بر قلم، مطالعهُ عمیق را هم کنار گذاشته و به مطالعه سطحی متنهای کوتاه و خلاصه شده در اینترنت و صفحههای نمایشگر عادت کرده است. جملهی “طولانی بود، نخواندم” (ولف)، ویژگی بارز نسل امروز در مورد مطالعه و خواندن است. پس شکل خواندن تغییر کرد و حتما شکل و ماهیت مغز انعطافپذیر و مدارهای آن را دگرگون میکند. کنار گذاشتن مطالعه عمیق و ژرفخوانی از طریق کتاب و به ویژه کتاب چابی سبب از بین رفتن بسیاری از تواناییها، مهارتهای تحلیلی و تفکر انتقادی خواهد شد که میتواند ضایعهای برای نسل بشر امروز تلقی شود.