فرهاد امینپور روزنامه نگار و فعال مدنی
سقزرووداو: معروف است که آقا محمدخان قاجار به جانشیناش فتحعلیشاه توصیه کرده بود که اگر میخواهد بدون دردسر بر مردم حکومت کند باید گرسنه و بیسواد بمانند. این فرمول سادهی تداوم حکومت که برای دورهای طولانی باعث طول عمر نظامهای خودکامهی پادشاهی میشد و نظامهای اقتدارگرای معاصر نیز بر اساس قرائتهای جدیدی از آن، ظهور و بقای خود را تضمین میکردند اکنون به مدد گسترش آموزش همگانی و رشد غیرقابل مهار شبکههای اجتماعی، با مشکل اساسی مواجه شدهاست. به عبارت دیگر معادلهی اطمینانبخشِ «اگر حقوقی ندارند نباید نسبت به نداشتنِ آن نیز آگاهی داشته باشند» کارکرد خود را از دست داده و یک آگاهی عمومی نسبت به وضعیتهای نامطلوبِ موجود و دلایل بروز آن، اکثریت قابل توجهی از جوامعِ مبتنی بر نظامهای سیاسی غیردمکراتیک را دربر گرفته و از تبعات زلزلهوارِ آن هم گریزی نیست. اکنون بخش زیادی از این نظامها که حاضر به قبول واقعیت و تغییر خود نیستند در برابر آگاهی روزافزونِ مردم نسبت به ماهیت و عملکردشان، تنها به مدد مکانیزمهای سخت و خشنِ قدرت مانند سرکوب و شکنجه و زندان به حیات خود ادامه میدهند و از نیمچه مشروعیتِ سابقشان نیز خبری نیست؛ از آمریکای لاتین گرفته تا آفریقا و آسیا و از نظامهای ناسیونالیستی گرفته تا سیستمهای سوسیالیستی و… .
نظامهای اقتدارگرای مدرن همواره تلاش کردهاند با تمهیداتی چون دولتی و رانتی کردنِ اقتصاد، ایدئولوژیک کردنِ سیستمهای فرهنگی و آموزشی، کنترل و سرکوب مخالفان و جلوگیری از رشد نهادهای مدنی و شبکههای اجتماعی، از ظهور و رشد طبقهی متوسط جدید که به نوعی آفریننده و مصرفکنندهی اصلیِ مناسبات فرهنگی و سیاسیِ دمکراتیک است جلوگیری کنند و یا ظهور شکلهای خاصی از آن را مهندسی نموده و به انقیاد سیستم درآورند. چینِ کنونی نمونهی آشکار و تا حدودی موفقِ تلاش یک سیستم تمامیتخواه برای مهندسی و کنترل طبقهی متوسط است که البته با بیاعتبار شدنِ محتوای ایدئولوژیک خود، در قامت یک سیستم عریانِ کنترل و سرکوب به حیات خود ادامه میدهد. روسیهی عصر پوتین نیز تلاش متفاوتِ دیگری در همین راستاست که البته برخلافِ کنترل سیستماتیکِ حاکم بر چین، قائم به کاریزما و اقتدار شخصی پوتین است. بیشک اعتبار ایدئولوژیک و تودهپسند نظامهای تمامیتخواه در قرن بیستم که اغلب بر پایهی آن بنا میشدند یا خود را به وجوهی از آن میآراستند به دلیل گسترش آموزش و آگاهی عمومی، بر باد رفته و حکومتهای غیردمکراتیک و سختجانِ راه یافته به قرن بیست و یکم نیز، بهناچار برای بقا به داغ و درفش پناه بردهاند. به عبارت دیگر، دستگاههای ایدئولوژیکِ تخدیر و هدایت تودههای مردم عملاً از کار افتادهاند و ماهیت ناکارآمد و فاسد این نظامها بیش از پیش آشکار شده است؛ ونزوئلای کنونی نمونهی روشن چنین وضعیتی است.
چنین نظامهایی بخشی از شکست و ناکامی خود را به دخالت جوامع غربی حواله میدهند و بحرانهای رو به ازدیاد نظام سرمایهداری را نیز به عنوان ادلهای بر حقانیت خود ترجمه میکنند. بیتردید نظام سرمایهداری که با ویترین لیبرالیسم و دمکراسی به عنوان یگانه راه رهایی ملتها از چنگال استبداد و دیکتاتوری وانموده میشود به سبب عطش روزافزون کارتلها و بانکها برای سلطه بر ثروت دنیا، قادر نیست از بروزِ بحرانهای دورهای خود جلوگیری کند؛ بحرانهایی که باعث عمیقتر شدن شکافِ میان فقرا و ثروتمندان و سستتر شدنِ هرچه بیشتر بنیانهای دمکراسی و حقوق بشر شدهاند. همین امر باعث ظهور انواع جدیدی از پوپولیسم در این جوامع شده است. بر اساس پژوهشی که گاردین انجام داده است تعداد رهبران پوپولیست جهان از سال ۲۰۰۰ تاکنون دو برابر شده و درصد قابل توجهی از این تعداد به کشورهای توسعهیافته با نظامهای دمکراتیک اختصاص دارد. این پژوهش از روند تدریجیِ پوپولیستی شدن استدلالهای رهبران جهان حکایت میکند!
به همین دلیل بسیاری از ایدئولوگهای عمدتاً وقیحِ نظامهای تمامیتخواه، بحرانهای حاکم بر جوامع سرمایهداری را به سرپوشی برای پنهان ساختنِ فساد و شکست خود تبدیل میکنند تا از این رهگذر رهبران فاسد و خونخواری چون اسد، کیم جونگاون و مادورو را تطهیر نمایند؛ رهبرانی که آشکارا مرگ و آوارگی و رنج و گرسنگی میلیونها انسان را به هیزم روشن ماندنِ مقطعیِ کورهی حیات سیاسی خود تبدیل کردهاند. نمیتوان از این پرسش اخلاقی گذشت که آیا ارزش ادامهی چند ماه یا چند سال فرمانروایی بیشترِ اسد و مادورو از جان و زندگی میلیونها انسان و آیندهی چند نسل از مردمان سوریه و ونزوئلا بیشتر است؟
اگرچه بهسختی میتوان بحرانهای حاکم بر جوامع سرمایهداری را نادیده گرفت با این وجود نمیتوان فریبِ مغالطههای نظریهپردازانِ تمامیتخواهی را خورد که حقوق و آزادیهای طبیعی جامعه را در ذیل مفاهیم گمراه کنندهای چون امنیت و عدالت، کماهمیت جلوه میدهند. فرایند رو به گسترش آگاه شدن مردم در جوامع بهظاهر بسته، برای همیشه از قابلیت کنترلهای نرمافزاری عبور کردهاست. منطق آقا محمدخانی و دستورالعملهای معاصر آن از اعتبار ساقط شده و نظامهای تمامیتخواه روز به روز عریانتر و تنهاتر میشوند. اکنون شاید بتوان با توسل به روشهای سخت و غیراخلاقی مردم را گرسنه نگه داشت اما نمیتوان در دنیای به همپیوستهی کنونی مانع از گسترش سواد وآگاهی شد.
- سقز رووداو
- کد خبر 12105
- بدون نظر
- پرینت