سقزرووداو- نسلی که کتاب را پاره میکند، فردا اخلاق، قانون، مرجعیت و نظم را هم خواهد شکست. اما آیا مقصر، جوانِ خسته از نظام آموزشی بیمعناست یا سیستمی که او را واداشته چنین کند؟
نوجوانی که کتاب درسیاش را پاره میکند، فقط برگهای از کاغذ را نمیدرد؛ بلکه بیاعتمادیاش را به سیستمی که قرار بوده او را بسازد، فریاد میزند. آنچه در قاب موبایلهای پرسهزن در تیکتاک و اینستاگرام ظاهر میشود، فقط یک لحظه نیست؛ نمایش یک شکست تمدنی است. شکستی که نهفقط در آموزش، بلکه در پروژهی توسعهنیافتگی فرهنگی و انسانی ما رخ داده است.
آموزش بیمعنا، توسعهای بیجهت
در تعاریف کلاسیک، توسعه با رشد اقتصادی و زیرساخت سنجیده میشد، اما در نظریات جدید، از جمله دیدگاه آمارتیا سن، توسعه یعنی «توانمندسازی انسان برای زیستن آنگونه که شایستهاش است». اگر نوجوان امروز در پایان سال تحصیلی، کتاب درسیاش را به سخره میگیرد و میدرد، این یعنی آن کتاب هیچ سهمی در توانمندسازی او نداشته است. یعنی آموزش ما، توسعهزدا بوده است نه توسعهآفرین.
این همان جاییست که شاخصهای رسمی توسعه شکست میخورند: جایی که نهاد مدرسه، دیگر مشروعیت اخلاقی و معرفتی ندارد.
زیست رسانهای، آموزش را دور میزند
توسعهی فرهنگی زمانی ممکن است که نهادهای اجتماعی بتوانند با زیستجهان نسل جدید گفتوگو کنند. اما رسانههای اجتماعی —بهویژه در قالب ویدیوهای تکرارشونده و الگوریتممحور— توانستهاند نهاد آموزش را دور بزنند و خود تبدیل به نهاد معناساز شوند. مطابق نظریه یادگیری اجتماعی بندورا، انسانها با مشاهده و پاداش گرفتن، یاد میگیرند. حال اگر در شبکههای اجتماعی، پاره کردن کتاب با خنده، سرگرمی و بازنشر همراه باشد، این کنش، دیگر یک ناهنجاری نیست؛ بلکه به رفتار فرهنگی مقبول تبدیل میشود.
در چنین وضعی، شبکههای اجتماعی نه آینه جامعه، بلکه موتور محرک رفتارهای ساختارشکنانه میشوند.
قبحزدایی رسانهای، بحران در توسعه فرهنگی
نظریههای توسعه فرهنگی مانند دیدگاه بوردیو بر بازتولید سرمایه فرهنگی در نظام آموزشی تأکید دارند. اما وقتی محتواهایی که هیچ نسبتی با زندگی نوجوان ندارند، تحمیل میشوند و نوجوان نیز دیگر نهاد آموزش را به رسمیت نمیشناسد، توسعه فرهنگی دچار شکست درونی میشود.
پارهکردن کتاب، کنشی است که در آن دانشآموز، نماد سلطه را از ریخت میاندازد و با ژست تمسخر، از زیر یوغ نظام دانایی رسمی خارج میشود. آنچه در این کنش دیده نمیشود اما بسیار مهمتر است، فروپاشی گفتوگوی میان نسلهاست. چیزی که در ادبیات توسعه با عنوان “فقدان حکمرانی فرهنگی” شناخته میشود.
این نسل گستاخ نیست؛ خسته است
در نگاه سنتی، بسیاری از بزرگسالان این نسل را «بیادب»، «جسور» یا «تخریبگر» میدانند. اما واقعیت عمیقتر این است که این نسل، از زبان رسمی، از وعدههای توسعهی بدون معنا، و از آموزش بیاثر خسته است. آنها نه علیه علم، بلکه علیه تحقیرِ خود بهنام آموزش میشورند.
این اعتراض خاموش، حاصل فرسایش رابطه میان محتوای درسی و تجربهی زیستهی جوانان است. آنها بهدرستی درک کردهاند که نظام رسمی به آنها آیندهای نمیدهد؛ پس آن را به سخره میگیرند.
توسعهای که معنا نیافریند، فرو میپاشد
جامعهای که در آن نوجوان، کتاب را پاره میکند، جامعهایست که باید به خود بنگرد. نه برای سرزنش کودک، بلکه برای بازنگری در نظام تولید معنا.
اگر آموزش، جوان را توانمند نکند؛
اگر رسانه، قبحزدا و الگوساز ضد ارزشها شود؛
و اگر سیاست فرهنگی، صرفاً در ابلاغیهها و خطابهها خلاصه شود؛
آنگاه توسعه، فقط در پاورپوینتها رخ میدهد، نه در ذهن نسل آینده.
و ما امروز، نه با یک رفتار فردی، بلکه با نمادی از فروپاشی توسعه فرهنگی مواجهیم.
- سقز رووداو
- کد خبر 21604
- بدون نظر
- پرینت