آنچه امروز در مدارس و خانوادهها بر سر انتخاب نوع مدرسه، انتخاب رشته و کلاس های تابستانی جریان دارد همه و همه برآیند تعریف نادرست از هوش و مسیر و نقشه اشتباهی است که برای استعدادیابی و سنجش هوش کودکان و نوجوانان طی می کنیم.
هم خانواده ها و هم نظام رسمی آموزش کشور در این به انحراف کشیده شدن مسیر طبیعی رشد و شکوفایی استعداد فرزندان کشور سهیماند و البته سهم نظام آموزشی قابل مقایسه نیست.
تعریف کلاسیک هوش که تمام ظرفیت فرد را در IQ خلاصه میکند نه تنها کافی و پاسخگو نیست بلکه مأموریت اصیل مدرسه و نهاد خانواده را دچار آشفتگی کرده است.
مدارس ما حافظه را به اوج فربگی می رسانند و مجالی برای رشد و بلوغ هیجانات و عواطف نمیماند. میوه چنین رویکردی رقابت است و دیگر هیچ. در سایه چنین تفکری اثری از همدلی، همکاری و دیگران را دیدن نمی ماند.
نظریات جدید هوش که به موفقیتهای بزرگی در نظام های آموزشی جهان انجامیده و باعث اصلاح ضعف های الگوهای سابق سنجش هوش و استعداد شده، تیزهوش را به گونهای دیگر تعریف میکند. مانند استرنبرگ که از هوش موفق صحبت کرده و تیزهوش را کسی می داند که بتواند انتخاب های خوب برای زندگی خود داشته باشد یا نظریات نوینی که کسی را تیزهوشی می دانند که در جستجوی «خیر مشترک» باشد.
آیا نظام رسمی آموزش عمومی کشور و خانواده ها به این تغییرات، واکنش معنادار نشان می دهند یا همچنان دغدغه نخبگی و دکتر و مهندس شدن و البته بیشتر پزشک شدن بچه ها را دارند؟
جداسازی محل تحصیل دانشآموزان بر اساس هر تعریف و خوانشی از هوش، نه تنها نادرست است بلکه دربردارنده آثار سوء فرهنگی، روانی و اجتماعی است و اتفاقاً خسارت وارده بر روح و روان فارغالتحصیلان مدارس دستچین شدهای مانند سمپاد کمتر از بازماندگان و بازندگان آزمون ورودی این مدارس نیست.
*عضو هیأت مدیره انجمن علمی هوش و استعداد ایران
- سقز رووداو
- کد خبر 17655
- بدون نظر
- پرینت