مخاطب به یاد دارد، نفت بوی خاصی به روزنامه میداد و نفت رگ خواب خاورمیانه هم بود. چرا؟! چرا نفت؟! من با نفت سخن میگویم. این سرزمین بر دریای نفت آرمیده است و کولبر در برابر جفای روزگار، ناشکیب.
به کلمه سوگند، نفت باید زبان بگشاید. نفت، اقتصاد سیاسی مرز را میفهمد. نفت تبعیض را شعلهور میکند و نفت رسواگر و اغواگر است.
به «کاف» سوگند، به کلماتِ کمرخمیده در زیر بار گران، کولبر کلمه شیک و اتوکشیدهای نیست. کولبری کار و پیشه رسمی نیست. کولبری پدیده نظاممند و سیاستگذاریشده نیست. کولبری قاچاق هم نیست. کولبری عصاره انباشت ثروت در مناطق مرزی غرب کشور نیست. کولبری کامیابی از اشتغال نیست. کولبری دولتمندی نیست.
به «کاف» سوگند، هرگز مرگ کولبر و مرگ کارگزاری در یک روز روی نمیدهد مگر به پیشامد. به «کاف» سوگند، هرگز گرسنگی کولبر و گرسنگی کارگزاری، همتا نبوده یکدم مگر به تصادم. به «کاف» سوگند، شبِ گریز و پرهیز در رؤیای کولبر و کارگزاری، یکی نیست مگر به اتفاق. به «کاف» سوگند، اسبی کفریزان در کولاک میتاخت و به زیرش، کولبری نیمهجانِ نیمبند در رؤیای آرامش. به «کاف» سوگند، منتظران هیچ کولبری، کامروا نبودهاند به ناچار.
به «کاف» سوگند، کولبری، باخت است. کولبری، کاسبکاریِ کاذب است. کولبری، متهم و مقتول صحنه است. کولبران، اولین قربانیان سیاست ایجاد اشتغال در مناطق مرزی هستند. در این میان، دولتهایی اصلِ منطقِ حمکرانی و حقوق شهروندی را فدای تئوریِ فرعیِ فرصت و تهدید مرز میکنند. بنابراین اگر به بهانه امنیت مرز، جانِ کولبر به خطر بیفتد، امنیت پایدار مرزنشینان در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محلی از اعراب ندارد. اینجاست که نقش دولت در فقرزدایی و رفع بیکاری از سیمای مناطق کوردنشین، نقشی کلیدی و پررنگ خواهد بود و تنها راهحل عملی دولت است که میتواند به توسعه کشور و فاصله گرفتن اقشار ضعیف استانهای غربی از پدیده کولبری بینجامد.
در گزارشهای رسمی و غیررسمی، آمارهای فاجعهبار و نگرانکنندهای از کشتهشدن و مرگ و مصدومیت و معلولیت کولبران در سالها و ماهها و روزهای گذشته اعلام شده است که جانکاه است و جانگزا. آمارهایی که از نظر دستهبندی سنی، بهوفور کودکان و نوجوانان تا جوانان و میانسالان و پیران را شامل میشود. آمارها نشان میدهند زنگ خطر کولبری، دیرگاهی است به صدا درآمده امّا مسئولان امر نمیشنوند..!
پدیده کولبری در استانهای کوردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی، تنها محدود به افراد بیسواد و کمسواد نمیشود، هشدار همانجا شروع میشود که مهندسان، مدالآوران ورزش، افرادی با تحصیلات کارشناسی ارشد و دکترا به کولبری مشغول هستند. پدیده کولبری، تنها محدود به مردان نمیشود، درست در همانجا که دختران و زنانِ سرپرستِ خانوار به شغلِ اجباری کولبری روی میآورند، باید گریست.
گزارش مرگ دو برادرِ کولبر (آزاد و فرهاد خسروی) را با تیترِ «مرگ به وقت کولبری» در سال ۹۸ روایت کردهام، هرگاه آنرا مرور میکنم، ناخودآگاه اندوهی دودآلود گلویم را میفشارد، تلخی این روایت تراژیک آنجاست که یخزدگی دو برادرِ کولبر از خانوادهای فقیر را در شبی بیرحم، در جدالی نابرابر با برف و کولاک و ترس و تاریکی به تصویر میکشم. از انجماد پیکر دو برادرِ خونی در شبی مخوف و قیرینه، به قول منوچهری: «شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک» سخن میگویم. از گریهها و هقهقها و تسلیمنشدنهای مغرورانه کودکانه سخن میگویم..! نه از مکاشفههای رماننویسی. چگونه میتوان حسرت در گلو مانده پیرمردی تکیده را بازسازی کرد که میگفت: بچههای من از گرسنگی مُردند. منظورش، نیستی و نداری و نیازمندی و فقر و فلاکت و تهیدستی و تنگدستی و گدایی در زندگی بود، نه «گرسنگی» در یک شب و یک ساعت و یک لحظه.
باری از عقلِ سیاسی قضاوتگر فاصله بگیریم، از زندگی کولبران بنویسیم، از درد کولبران، از مرگ کولبران، از امروز کولبران و از آینده مبهم کولبران.
به کلمه سوگند، کولبری در مرز، حرکت روی لبه تیز حیات و ممات است. کولبری در مرز، قمار است با جان انسان. کولبری در مرز، گذار است از گذرگاه خوف و رجا. کولبری در مرز، ریختن تاسی است در نردِ نانپاره.
به «کاف» سوگند، کولبری باخت است و باخت و باخت…/ اعتماد
- سقز رووداو
- کد خبر 18598
- بدون نظر
- پرینت