"خبر آوردند خفتهای است در غاری نزديک دولتآباد که پس از 30 سال، ناگهان بی خواب شده و دست و رو نشسته به پشت ميز خطابه پرتاب شده و به حيا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با «سخافت و شناعت» از معلمی به نام عبدالکريم سروش سخن رانده و او را «شيخ انقلاب فرهنگی» خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است. و اين همه عقدهگشايی و ناخجستگی ...."