اینک میگویند برخی سوالات، استاندارد نبودە است. بعضی دیگر اشتباە بودە است. این مطالب جدید بە بحثهای دیگری مانند، تقلب، فروختن سولات، لو رفتن سوالات، فروختن کرسیهای دانشگاە و هزاران بحث دیگر در سالهای گذشتە اضافە گردید. اینجور پیش برود باید هر سالە منتظر گونەهای جدیدی از عناوین در حوزە تقلب، فریب و ندانم کاری در مبحث کنکور باشیم. عناوینی نوین کە روح و روان دختران و پسران جوان ما را میخراشد، زخم میکند و تنشان را بە زنجیر میکشد.
بچەها اما کور شدند از بس بە کنکور نگریستند. کَر شدند از جیغ بلند موسساتِ جزوە فروش. منگ شدند از راهپیمایی بین این آموزشگاە و آن آموزشگاە. گیج شدند از حرفهای مسئولین کنکور. دستهاشان تاول زد از بس کتابهای جوارجور موسسات مافیایی را ورق زدند. موسساتی کە از قِبَل زجر دختران و پسران این سرزمین پول پارو میکنند. پولی کثیف، کثیفتر از هر چیز شنیع. این حجم از تبلیغات مُهلک، هر غولی را بە زانو در میآورد چە برسد بە پیکر نحیف دختران و پسران پشت کنکور. این بچەها اما چهرەهاشان سرد است؛ دلهاشان غمگین. در عمق نگاهشان دلهرەای ژرف میتوان دید. دلهرەای از آیندەای گُنگ. بچەهای خزیدە بە کنج عُزلت. بچەهای فراموش شدە، لە شدە.
اما کنکور تنها سَم کشندەای نیست کە جلو بچەهای ما گذاشتە میشود تا بخورند. سَمهای دیگری نیز هست. از همان شروع مدرسە. مدارس خاص، نمونە، تیزهوشان و صد جور کوفت و زهر مار دیگر. بچەها از همان شروع کار بە این ورطە هولناک هدایت میشوند. بە شوق رهایی از جهل بە زندانی تو در تو گرفتار میآیند.
کتابهای کمک آموزشی از همان اول ابتدایی، جایی کە بچە اساسا نمیداند خود کیست و چە میخواهد بر سر او هوار میگردد. او تازە میخواهد راە رفتن بیاموزد اما بە او میگویند بیا داخل یک مسابقەی گلادیاتوری. یک ماراتُن مرگبار. تست، آزمونهای پی در پی، سوالات تشریحی، توصیفی، تدریجی، تسریعی و صدها خُزعزلات دیگر. کوهی از کتابها و جزوەها، جوری کە مغزش سوت میکشد و صدای این صوت زجر آور تا ابد و دهر بیخ گوشش شنیدە میشود. بچەها در میان این حجم کشندە چە میشوند. ذرە، ذرە، ذرە، آب میشوند.
والدین اما بە عنوان جلودار این قافلەی مرگ، بچەها را نە تنها نمیرهانند کە بیشتر و بیشتر بە داخل گرداب فرو میبرند. این اپیدمی کشندە، دامن خیلِ عظیمی از خانوادەها را گرفتە است. این چشم و هم چشمی فلاکتبار. پدران و مادرانی کە بچەشان را بە کلاسهای گوناگون و کتابهای جورواجور میبندند تا از پسِ این زجر محتوم، آیندەشان را بسازند غافل از اینکە اینها همە، هیاهویی برای هیچ است. آیندە، امروزی است کە بە فنا میرود.
پدرها و مادرها دست نگە دارید! بچەها را رها کنید. آنها بە هوای آزاد نیاز دارند. آنها نیازمند شادیاند. بە خدا این دختران ما، این پسران ما گناە دارند. آنها را وارد این بازی کثیف نکنیم. بە واللە داخل این قبر جنازەای نیست؛ این همە فاتحە خواندن از برای چیست؟
بنگرید بهترین سالهای عمر این بچەها را چگونە بە باد میدهیم! ببینید روزها و شبهایشان را چجوری میکُشیم! این آیندە کجاست کە لحظەهای شیرینِ اینک را اینچنین فجیع بە پایش قربانی میکنیم؟! این گوی موفقیت چرا این همە قِل میخورد؟ دستهای بچەهای ما برای نگهداری این گوی بسی کوچک و ضعیف است. تنهاشان برای کشیدن این بار سیزیف وار، خیلی نحیف است. آنها توان حمل این کوەِ درد را ندارند.
اگر هم تقی بە توقی بخورد، دری روی پاشنە بچرخد، ابر و باد و مە و خورشد وفلک دست بە دست هم بدهند و پازل بهم ریختە سرانجام درست شود و بچەای از این وادی سهمگین بە سلامت گذر کند؛ شکی نیست آدمی خواهد شد عقدەای، منزوی و سنگی کە بە جبران سالهای خوش و عمر عزیز از دست رفتە خویش بە کبیر و صغیر رحم نخواهد کرد. نمونەشان اینک زیاد و هر روز زیادتر میشود.
کلام آخر این است: مافیای موسسات بە هزاران ترفند در راە بچەهای ما دام میگسترند، هر روز رنگ عوض میکنند و دامی نو پهن میکنند با رنگ و لعاب بیشتر. کنکور، این غول بی شاخ و دُم در حال بلعیدن بچەهای ماست. بر ماست دست بچەهایمان را بگیریم تا پای خود روی این دام ننهند نە اینکە خود با دست خویش پایشان را بە تلە گیرتر دهیم. بر ماست بگذاریم بچەهایمان زندگی کنند. بگذاریم از دوران کودکی و نوجوانیشان لذت ببرند. بگذاریم بخندند و غوغا کنند. بگذاریم بِپَرند. این سالها، بهترین سالهای زندگیشان است. بهترین روزهای عمر. این سالها را از آنها نگیریم. ما زندگی نکردیم لااقل بگذاریم آنها زندگی کنند.
*فعال فرهنگی
- سقز رووداو
- کد خبر 14470
- بدون نظر
- پرینت