انتقال به این دوره و پذیرش آن به دلایل مختلف با نگرانی همراه است. بدین دلیل نحوه برخورد افراد با مسئله بازنشست شدن از کار متفاوت است. برخی در سال های پایانی برای رسیدن به نقطۀ پایان، روزشماری می کنند و برخی دیگر نیز آن را کابوسی برای خود می دانند؛ یعنی پا نهادن به دوران بازنشستگی برایشان دشوار است. و در میان این دو گروه نیز افرادی قرار می گیرند که با تردید با آن مواجهه می شوند.
تلقی عام در مورد دو گروه اصلی مذکور بدین شکل است که گروه اول به دلایل خستگی از کار، پایان فعالیت مفید کاری و میدان دادن به جوان ترها (به گفته منوچهر آتشی، من می روم تا شاخه ی دیگری بروید)، مشتاقانه به استقبال بازنشستگی می روند، و گروه دوم به دلیل غالب برخورداری از مزایای اقتصادی ادامه کار، از بازنشستگی سر باز می زنند. گر چه دلایل ذکر شده به نظر بارز و قطعی است ولی به احتمال زیاد کل ماجرا را توضیح نمی دهد. در میان این دو سر طیف عوامل متعدد دیگری هم بر این مسئله تاثیر گذارند و دل کندن از کار یا ماندن را برای برخی از افراد توجیه می کند.
شاید بتوان برای مشتاقان بازنشستگی به نگرش نسبت به کار پیش رو و تفاوت میان کار و خواستۀ فرد از کار ایده آلش اشاره کرد. البته این دلیل به معنای این نیست که افراد در کارشان قصور داشته اند، چه بسا عملکرد بسیار مطلوبی در کار داشته اند، ولی اکنون زمان مناسب برای پرداختن به علایق شخصی فرا رسیده است. از سوی دیگر کار محدودیت های زیادی ایجاد می کند و به نوعی آزادی افراد را محدود می کند. به هر شیوه ای که بسنجید، کفه ترازو به نفع آزادی سنگینی می کند. در نتیجه مثل پرنده ای که تمنای رهایی از قفس دارد، میل به آزادی و رها شدن دارند. اما برای گروه دوم که تمایل به بازنشستگی ندارند، می توان دلایل دیگری ذکر کرد. یکی از دلایل هم آهنگی کار با تمایلات شخصی است؛ یعنی به علت تطابق کارشان با تمایلات و آرزوهای شخصی، کار به زندگی آنان تبدیل شده است. کار فعلی عمیق ترین بخش وجودشان است و زندگی شان از طریق آن معنا پیدا می کند. بنابراین دل کندن از چنین موقعیتی دشوار است. این یک بخش قضیه است. تعامل اجتماعی و ارتباطی در محیط کار دلیل دیگری برای دشوار نمودن بازنشستگی می باشد. وقتی فرد دوران زیادی از عمرش را در محیطی صمیمی با یاران همدم و همراه سپری می کند، نوعی وابستگی با کار و محیط کار ایجاد می شود که بریدن از آن سخت است. قطع ارتباط به یکباره نا امید کننده و باعث نگرانی می شود. برای همه ما چنین موقعیت هایی در کوتاه مدت پیش آمده است؛ قطع ارتباط با محیطی خاص و گسستن ارتباط شخصی و … . مسئله بعدی برخورد با زمان آزاد شده و آزدای بعد از بازنشستگی است. برخی به این فکر می کنند که با این همه وقت آزاد، و لغو ناگهانی محدودیت ها و ساختارهایی که دیگران به ما تحمیل می کردند چه کنیم؟ (فیلیپ دوبوآ و آلیز روسو).
مدیریت زمان آزاد شده مشکل است و در نتیجه آزادی ایجاد شده را برنمی تابند!
عوامل دیگری مثل سلامتی روحی و جسمی، رفاه اقتصادی، حمایت اجتماعی و مسائل خانوادگی و … نیز در نحوه مواجهه با بازنشستگی اثرگذار هستند. ولی برای درک عمیق و جامع تر موضوع نیاز است به روش پدیدارشناسی آن را بررسی کرد. اصل پدیدارشناسی در این زمینه بازنمایی دیدگاه افرادی است که در آستانه بازنشستگی قرار دارند و یا بازنشست شده اند.
در ضمن تحلیل موضوع و دلایل کلی ذکر شده از جامعیت لازم برخوردار نیست و صرفا هدف از طرح آن پرداختن از زوایای دیگری به مسئله مهم بازنشستگی در زندگی شخصی است.
*فعال فرهنگی
- سقز رووداو
- کد خبر 15008
- بدون نظر
- پرینت