مهرگان؛ بازگشت آرکائیستی یا جشنوارەایسازی آرکەها

دکتر یونس قربانیفر
۱. انتشار حرفهای نااندیشیدە و گفتارهای بدون تامل، دیگر استثنا نیست، یک رویه عادی است. دقت کردەاید به این حجم عظیم از سخنان بیمبنا، تهی و ناسازگار با عقل، منطق و علم که روزانه در شبکههای اجتماعی بر سر ما آوار میشود؟ توجه کردهاید که الگوریتمها هم مشغول ترندسازی شایعات، شبهعلم و گزارههای عامیانه و عقلستیز هستند؟ شبهعلم و عامیانهاندیشی ما را احاطه کرده است. اظهارنظرهای سنجیده و گفتارهای دانشمحور کمتر شنیده و دیده میشوند و گویی علم یک پدیدهی تبعیدی در کنج محدودی از دانشگاههاست.
۲. سخنان یکی از حاضران در جشنوارهای به نام مهرگان از سنخ همین گزارههای عامیانه و شبهعلم بود. ویدئوی این سخنان را ببینید؛ گوینده از یک امر مبهم و رازآلود تاریخی به نحوی صحبت میکند که گویی به بیان یک تجربهی عینی یا روزمرگیهای جامعه میپردازد! این در حالیست که کل موضوع “آئین مهرگان” مبتنی بر مجموعهای از حدس و گمان است و ربطدهی آن به باورهای امروز جامعهی ما و غار کرفتو غیر قابل اثبات و نامعتبر است.
اما مجادله و مناقشه بر سر این موضوع، مسالهی این یادداشت نیست. مسالهی جدی و شایان توجه، آرکائیسم و تلاش برای احیاء آرکههاست.
۳. آرکائیسم، که در متون فارسی با عنوان باستانگرایی نیز مطرح میشود، تاریخی خواندنی دارد؛ مثلا نزد برخی متفکران همچون میرچا الیادە، آرکائیسم تنها یک رجعتگرایی فرهنگی و تاریخی است، بلکه یک دستگاه فکری منسجم است. همچون الیاده چهرههای دیگر کم نیستند. اما جریان آرکائیسم در اینجا از نوعی دیگر است؛ از فلسفه، زبانشناسی و دیگر حوزهها بسیار فاصله دارد. بنیاد باستانگرایی از همان ابتدا ، در قرن نوزدهم، به نادرستی شکل گرفت، چون با اندیشهورزی درآمیخته نبود به سمت عظمتطلبیهای بیبنیاد تاریخی، شکوهمندسازی تاریخ سیاسی، دیگرستیزیهای نژادی، مقابلهجویی با تاریخ اسلام و بازگشت به آرکههای الهیاتی و آیینی کهن سوق داده شد. سخنگویان آن هم اغلب نویسندههای متوسطالحال یا ایدئولوگهای سیاسی بودند. نوشتەها و گفتەهای آنها هم پیش از آنکە آکندە از شناخت گذشته و آغازها باشد، مملو است از خیالپردازی تاریخی، کینپراکنی نژادی و تسری نفرت پراکنیهای امروز به دیروز. این آرکائیستها گذشته و آرکهها را به درستی نمیشناسند و با استناد به گزارههای خام و برداشتهای سطحی یک باستانشناسی ناسیونالیستی، اطلاعات نادرست و تحلیلها و تفسیرهای ناصواب را رواج میدهند. نمونهاش همین مطالب و محتواهایی است که سالها دربارهی دین زرتشتی و آئین مهر و بسیاری از موضوعات تاریخ کهن میگویند.
۴. تاریخ گفتمان است، ولی داستانپردازی نیست. تاریخ عموما ساختاری ایدئولوژیک دارد، ولی با عنصر تخیل برساخته نمیشود. بدون داده، بدون فکت و بدون شواهد و مستندات قابل قبول نمیتوان از تاریخ گفت، در فقدان همهی اینها باید از یک لحن علمی مشروط به اما و اگر و احتمال بهره برد. نمیتوان بدون یک استناد خوب و یا یک استدلال مناسب، از انتساب موضوعی به موضوع دیگر سخن گفت. ما در مورد همین جشن نوروز، نمیتوانیم با قطعیت سخن بگوییم و به جای ریشههای افسانهای آن از بنیادهای تاریخی قطعیاش صحبت کنیم. با این دشواری در امکان کسب شناخت تاریخی، چگونه به سهولت از وجود تاریخی جشن مهرگان در کردستان سخن گفته میشود؟ ما در بازسازی تاریخ ۲۰۰ سال پیش سنە و کرماشان و مهاباد با مشکل مواجە هستیم، تاریخ پنج هزار سال قبل را چگونە بازسازی کردەایم؟
۵. آرکائیسم همچون یک گرایش ایدئولوژیک تاریخی و فرهنگی سالهاست بە حاشیە رفتە است. دنیای باستان و کهن، آن پناهگاە معنابخش و هویت بخش نیست تا جامعهی پیچیدە امروز بە آن توسل جوید. اگر همچون الیادە در قالب یک دستگاە منسجم فکری و فلسفی مورد تامل قرار گیرد، آن را میتوان بسان یک جریان فکری اصیل مورد توجه قرار داد. اما رجعت به گذشتهی دور و مناسبات و ارزشهای آن یک سراب فکری است، افقی ناروشن و نوعی آشفتهسازی بیشتر جهان زیست پربحران کنونی ماست.