حُکم یکی، به تصویر درآوردن مظلومیتی تمام عیار که با همذاتپنداری با قربانیان فاجعه همراه است و حُکم دیگری، هر چند که فاجعهبودگی آن را می بیند، سکوت و انفعال را برمیگزیند. آیا اخلاق مدرن دچار حفره در حیطه ی شناختی خود از امر «شرّبودگی» شده است؟
نه قصد و نه بضاعتی فلسفی برای ورود به مباحث فوق دارم. تنها تأمل خود درباره ی پرسش نخستین را در معرض دید و نقد خوانندگان قرار می دهم.
از منظر فلسفه ی اخلاق مبتنی بر حقوق بشر، این وضعیت را «فرآیند بیسوژگی انسان کُرد» می نامم. مفهومی که بر اساس آن «انسان کُرد» واجد ویژگیهایی نشده که اخلاق مبتنی بر حقوق بشر آن را به عنوان معیارهای اخلاقی تعریف کرده است!
در این روایت، «انسان کُرد» به جایگاه «شبیه شدگی» و «ادغام» در بنیان تمدنی غرب دست نیافته است. به همین دلیل، واجد «سوژگی» در اخلاق گرایی حقوق بشری نیست.
(شبیه من شوید تا به تفاوت شما احترام بگذارم!)
گزاره ای که انسان کُرد به عنوان «غیر» و «دیگری» را هم عرض و شبیه با انسان بد و عامل شرّ در نظر می گیرد که عامل سیهروزی و قربانی کردن سوژه ی خود است.
با پذیرش این روایت، «انسان متمدن» برای ممانعت از تداوم توحش و بربریت نهفته در طرفِ «انسان نامتمدن» پا به میدان نهاده و فرد قربانی را از چنگال «عامل شرّ» می رهاند. به عبارت دیگر، «لازمه ی هرگونه مداخله به نام تمدن، نخست حقیر شمردن کل وضعیت و قربانیان آن است. از این روی، سیهروزی جهان سوم ناشی از بی کفایتی و سفاهت خود آن ها و در یک کلام ناشی از آن است که آنها مادون انسانند!» (بدیو، ۱۳۸۷ : ۳۶)
با این بیان، چرایی سکوت و انفعال در برابر فاجعه ی کشتار ۵۰۰۰ انسان بی گناه در حمله ی شیمیایی به حلبچه آشکار می گردد. برخلاف نمونهی غربی آن (کشتار یهودیان در ماجرای هولوکاست) که «سوژهی انسان خودی» و «متمدن» واجد توجه قرار گرفته و تمامی ابزارها و امکانات در راستای ارائه ی مظلومیتش در برابر جنایت نازی ها بسیج می گردد، «انسان غیرخودی» یعنی انسان تحقیر شده و نامتمدن کّرد! که قربانی بیکفایتی و سفاهت خود شده است، تبدیل به سوژگی و عاملیت نمیشود به همین دلیل، در برابر قربانی شدن و رنج بی پایانش ناگزیر باید «سکوت» در پیش گرفت و تنها به دلسوزی به حال قربانیانش بسنده کرد!
طُرفه آن که، حلبچه آزمایشی بزرگ در برابر وجدان و تاریخ اخلاقی قرن بیستم بود که نتیجهی آن تشکیک و تردید در مبانی اخلاقی و مدعیّات تمدنی جهان متمدن بود.
«تاریخی هولناک در سده ی بیستم که نشان داد چگونه انسانیتزدایی فردی و جمعی از دیگران، فاصلهگیری از دیگران برای ندیدن رنج و محنتشان، و عقلانیسازی فایدهگرایانه و آرمانشهری می تواند هوّیت اخلاقی را بفرساید.» (کرلین، ۲۰۱۲ : ۵).
ـ منابع در دفتر رسانه موجود است.
- سقز رووداو
- کد خبر 13869
- بدون نظر
- پرینت