آنچه خبرنگار را به میدان کارزار رویداد می کشاند، نه بر حسبِ حرفه شریف که نفس کار بر وی چنان آشوب است که بدون کنکاش زیر و بم خبر خواب به چشم ندارد و خوراکش هم همیشه در دفتر تحریریه نصفهنیمه و سرد است و درآمدش؛ نان تلخ روزنامه نگاری. اما باز روز از نو و رویدادی دیگر و میدانی دیگر. لابد میگویید این چه سر و سری دارد، چه رمز و رازی و چه حس و حالی. حرفه سخت و زیانآور، قلمزدن پر هول و ولا، خواب و خوراب بد، خطقرمز پیدا و پنهان فراوان و وامصیبتا خبرنگاری که دچار کوررنگی باشد، فاتحه اش خوانده شده است.
خبرنگاری در هوای آزاد و با نسیم خوش، سیم کمیاب و نیمه گمشده امروز و حکایت ما است. آنچه از زمان ژولیوس سزار در دو هزار و اندی سال-اکتاژیونار- را منتشر میکرد تا به امروز که خواننده و شنونده و بیننده و همسایه و میوهفروش و راننده تاکسی و سیاستپیشه می پرسد چه خبر؟ کلیدیترین و پرکاربردترین پرسش روزانه در تمام جهان است و لابد پاسخدهنده خبرنگار است. همان که کارش سختی و زیانآور و نانش تلخ است. تامین خواسته تمام پرسندگان جهان کار ما و حرفه ما است.
خبرنگاری خارج از تمام تعاریف نگاشته شده، یک شغل نیست، یک نداست در پاسخ به ندای دیگران. این ندا را با هزار تکنیک و ابزار و فرم و محتوا و ادبیات و سبک و نرمافزار و سختافزار تبدیل به متن کردن و متن را جلو مخاطب و پرسنده خبر گذاشتن است. شیرین و شور و ترش و تلخی آن پای خودشان. در سه سال گذشته اَبرخبر کرونا در روز یک میلیارد بار تکرار میشد و در ماههای اول سال جاری نام اکراین هم. خوب…بد…زشت مانند عنوان ژانر وسترن معروف «سرجو لئونه.» خبر خوب و بد و زشت هم داریم.
همان که درون خبرنگار را آشوب می کند و بیقرار میکند که در کسری از ثانیه بگذارد روی تلکس. پس حرفه خبرنگاری و خبرنگاری حرفهای یعنی همین: کشف چشماندازهای دیدنی که همه (یا گروه بیشتری از مردم) دوست داشته باشند آن را ببینند و چرا «برخی»ها فکر میکنیم خبرنگاری یعنی حرفهای بزرگ و انفجاری زدن؟ چرا همه باید به این امید هفتهنامه، مجله یا روزنامه چاپ کنند که حرفهای بزرگ آنان را همگان بخوانند و وارد معقولات نشوند. این الگو از کجا آمده است؟ خبرنگاری اصلاً این نیست. در خبرنگاریِ حرفهای اصل اول، خواست مردم است. روزنامهای موفق است که تعداد بیشتری از مردم آن را بخرند و بخوانند. مثل هر کار دیگر که مخاطب آن مردم باشند. مثل سینما، مثل کتاب و موسیقی.
همینگوی در سالهای آغاز کار نویسندگیاش و کمی پیش از سال ۱۹۳۱ در نامهای خطاب به لوییس هنری، منتقد و کتابشناس مینویسد: «مطالبی که برای روزنامهها نوشتهام ربطی به نوشتههای دیگرم ندارد چون داستان این نوشتهها چیز دیگری است… این اولین حق هر نویسنده دست به قلمی است که خودش انتخاب کند چه مطالبی را چاپ کند و چه مطالبی را چاپ نکند. اگر شما از آن دسته نویسندگانی هستید که از راه کسب مهارت نویسندگی، نوشتن برای روزنامهها، نوشتن مطلب برای رساندن آن به ضربالعجل و نه مطلبی برای همه ادوار، امرار معاش میکنید دیگر کسی حق ندارد در لابهلای نوشتههای ژورنالیستی شما کندوکاو کند و مطالبی را بیرون بکشد که از آنها بر ضد بهترین آثار غیر ژورنالیستیتان استفاده کند.»
اگر از تمام تعاریف و ویژگی های خبرنگاری بگذریم و انصاف را رعایت کنیم و یک سوزن هم به حال حاضر خودمان بزنیم، در استان-بخوانید سنندج-حدود ۳۰-۲۰ هفتهنامه، دوهفته نامه و ماهنامه با تیراژ متوسط زیر پانصد نسخه به چاپ میرسد. حداقل ۱۰ هفتهنامه از این ۳۰- ۲۰ نشریه در فروش ۱۰۰ و۲۰۰ نسخهای ماندهاند. عجیب آن که حداکثر نیروی مؤثر شاغل در این تعداد هفتهنامهها به بیست نفر نمیرسد. برخی از این هفتهنامهها هنوزاهنوز مشکل فنی انتشار و ساختار محتوا دارند، اگر نداشتند مطمئن باشید همه روزنامهها را پشت سر میگذاشتند. در خوشبینانهترین حال، مردم از همه اقشار، این هفته نامه ها را میخوانند و در مورد آن بحث میکنند. طرفداران نشریات وزین ، شاید حرف این هفته نامهها را نمیگیرند. اما همین هفتهنامهها باید نشریات حرفهای جامعه ما به شمار بیایند، هیچ کدام هم سیاسی نیستند. حرفهای بسیار بزرگ هم در آنها میشود پیدا کرد . اما دلمشغولیهای مردم در آنها بسیار کم است.
انتشار موفق همین هفته نامه ها میتوانست نشان دهد که وقتی اندکی از خود و عقاید و سلایق خود فارغ شدی به مردم نزدیک شدهای.
در کشورهای دیگر-بخوانید غرب- که از وسایل ارتباط جمعی و از جمله مطبوعات همان نقش تأثیرگذاری بر افکار عمومی برای رسیدن به اهداف بهخصوص خواسته میشود، این داد و ستد، بسیار ظریف، غیر مستقیم، اندیشیده شده و بهخصوص در نهایت زیبایی ظاهری و در کاملترین استایل علمی، عملی میشود.
خبرنگاری امروز، از بزرگان آسیب فراوان دیده است. بزرگانی که بدون شناخت اندازه قدرت، حدود وظیفه و میدان ممکن این حرفه را خطکشی کردند. خاکریزهای قرمزش بماند. پدر بزرگم میگفت:«سری که درد نمیکنه رو چرا باید دستمال بست.» شما برای ته این جمله آزادیید علامت پرسش یا تعجب بگذارید. ته این یاداشت اما تلخ است.
*روزنامه نگار
- سقز رووداو
- کد خبر 16783
- بدون نظر
- پرینت