توهم ایجاد نظم نوین جهانی که برخی نظامهای اقتدارگرا در سالهای گذشته بهخصوص پس از حملهی روسیه به اوکراین از آن دم میزدند، حتی قبل از تمرد گروه مزدور واگنر نیز بخش زیادی از اعتبار خود را از دست داده بود. اکنون بهخوبی آشکار شده است که نظامهای اقتدارگرا از عمق و نفوذ لازم برای ایجاد تحول در نظام بینالملل برخوردار نیستند؛ عمق و نفوذی که قبل از برخورداری از توان نظامی لازم و اقتصاد نسبتاً نیرومند، به همراهی مردم این جوامع و مشروعیت پایدار ناشی از ارادهی جامعه نیاز دارد.
لازم است که قبل از ادامهی این بحث به دلایل ظهور و گسترش چنین توهمات ویرانگری که اکنون بیش از هر زمان دیگری عرصهی بینالمللی را تحت تأثیر قرار داده و باعث بروز برخی تحلیلهای ایدئولوژیک و غیرواقعبینانه شده است، نگاهی بیندازیم.
شاید در ابتدا چنین به نظر برسد که آنچه پوتین را در باتلاق اوکراین گرفتار کرد، نه درک دقیق او از میزان قدرت و توانمندی سیاسی و نظامی روسیه، بلکه تصویر اغراقآمیزی بود که دنیای غرب و رسانههای آن در سالهای گذشته از او و قدرتش ساخته بودند. ظاهراً توهم ایجادشده برای پوتین، پس از اشغال کریمه و مماشات غرب در برابر الحاق غیرقانونی آن به روسیه، وارد مراحل خطرناکتری شد و او را بیش از پیش دچار اشتباه محاسباتی کرد. اما این همهی ماجرا نیست.
بخش قابلتوجهی از عطش و طمع روسیه برای حمله به اوکراین براساس ساختار، ماهیت و نوع واکنش نظامهای دمکراتیک قابل توضیح است. واقعیت این است که نظامهای دمکراتیک از قاطعیت کافی در اعلام مواضع و سرعت عمل لازم در مواجهه با رویدادهای جاری در عرصهی بینالمللی برخوردار نیستند که البته زمان و جغرافیای این رویدادها نیز بر نوع و کیفیت واکنش آنها تأثیر میگذارد. حملهی ناموفق آمریکا و متحدانش به عراق و افغانستان، به این موضوع که عمدتاً ماهیتی حقوقی داشت، خصلتی سیاسی نیز بخشید، زیرا واکنش نظامهای دمکراتیک بیش از هر چیز محصول ساختار پیچیده، چندلایه، مردممحور و قانونگرای آنها است. احزابی که در این کشورها در قدرت قرار دارند، باید در چنین موقعیتهایی تصمیمات خود را برای مردم، پارلمان، احزاب رقیب، کشورهای همپیمان و نهادهای بینالمللی توجیه کنند و از آیندهی سیاسی خود نیز محافظت نمایند. همین امر از قاطعیت در اعلام مواضع و سرعت در اتخاذ تصمیمات آنها میکاهد.
وجود چنین پیچیدگیهایی، اغلب در نزد نظامهای اقتدارگرا به ضعف و ناتوانی تعبیر میشود و آنها را در برخورد با واقعیتها و تبعات آن دچار اشتباه میکند. نمونهی اوکراین زندهترین و واضحترین نمونهی این وضعیت است. پوتین با توهم قدرتمندی و به دلیل غیاب قاطعیت در مواضع کشورهای غربی و تعلل آنها در حمایت کامل از اوکراین، به این نتیجه رسید که بهسرعت میتواند قدرت و وسعت روسیه را توسعه ببخشد و مرزهای ناتو را به عقب براند. نمونهی معاصر دیگر، نوع تعامل نسبتاً آشفته و مبتنی بر تحلیلهای مقطعیِ ایران در برخورد با غرب بهخصوص در پروندهی هستهای بود که از همین رویکرد و اشتباه در محاسبهی میزان قدرت و هماهنگیِ غرب در برخورد با این مسأله ناشی میشد؛ موضوعی که اکنون باعث تجدیدنظر گستردهی حکومت ایران در تعامل با کشورهای منطقه و نظام جهانی شده است.
بیتردید عدم فهم دقیق این پیچیدگیها، به مشکلی روزمره برای نظامهای اقتدارگرا تبدیل شده و بهتدریج آنها را در چنگال نظامهای غربی گرفتار کرده است. بههمین دلیل این نظامها اغلب فرصتهای طلایی خود را برای توسعهی اقتصادی و اجتماعی، در پای توهمات مبتنی بر کشورگشایی و توسعهطلبی نظامی قربانی میکنند. چین نمونهی دیگری از این نظامها است که ظاهراً جنگافروزیِ ناموفق روسیه، حزب کمونیست این کشور را برای حمله به تایوان محتاطتر کرده است.
بر این اساس میتوان ادعا کرد که دمکراسیها، از ظاهری شکننده و باطنی نسبتاً محکم برخوردارند، اما نظامهای اقتدارگرا و تمامیتخواه ظاهری محکم و یکدست و باطنی ضعیف و آسیبپذیر دارند. حتی کشور بهظاهر قدرتمندی مانند چین هم علیرغم تصویر نیرومندی که در دو دههی گذشته از خود ایجاد کرده است، میتواند مدل دیگری از این منطق معیوب باشد.
دمکراسیها کُند عمل میکنند، اما در نهایت میتوان نتیجهی نهایی رفتار تدریجی و هماهنگ آنها را دید. در مقابل، تمامیتخواهان و اقتدارگراها با سیمای بهظاهر یکدست و محکمشان، سریع عمل میکنند، اما جز فرصتسوزی و آسیب زدن به منافع ملی کشورشان، نتیجهی دیگری بهدست نمیآورند.
آنها غالباً شکست و ناتوانی خود را زیر پوشش شعارهای حماسی، احساسی و سیاستورزیهای غربستیزانه پنهان کرده و تلاش میکنند تا دلایل اصلی ناکارآمدی و فساد حاکم بر نظامهای معیوب و ناموفق را به غرب و نظامهای لیبرال نسبت دهند.
خوشبختانه امروز به برکت گسترش آگاهی از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی، به سختی میتوان به چنین روندهای متناقض و پرهزینهای ادامه داد و از مردم چنین کشورهایی انتظار داشت تا چنین سیاستهای اغلب شکستخوردهای را که هدف نهایی آنها حفظ قدرت و منافع یک شخص یا یک گروه خاص است، بهسادگی بپذیرند. اکنون تمام مردم دنیا رفتارهای روزانهی حکومتها را میبینند و نسبت به عملکرد آنها واکنش نشان میدهند، به همین دلیل نظامهای اقتدارگرا در مقایسه با گذشته، به سختی میتوانند مردم خود را سرکوب یا وادار به پذیرش سیاستهای ناموفق گذشته کنند. نمونهی روسیه میزان آسیبپذیری این نظامها و توهم حاکم بر آنها را بهخوبی نشان داد. ظاهراً نظم نوین جهانی با محوریت نظامهای اقتدارگرا، حداقل تا اطلاع ثانوی یک شوخی بیش نیست.
- سقز رووداو
- کد خبر 17686
- بدون نظر
- پرینت