اجتماعی, اخبار, ایران, فرهنگی, ویژه خبری, یادداشت

آموزش در ایران؛ سونامی خاموش

نویسنده: دکتر حامد محمدی، مدرس حوزه آموزش عالی

سقزرووداو- نظام آموزشی هر کشور، رگ‌های حیاتی و بنیان توسعه پایدار آن است. این نظام در ایران، به عنوان نهادی که مسئولیت بنیادیِ شکل‌دهی به سرمایه‌های انسانی و فکری جامعه را بر عهده دارد و باید طلایه‌دار پرورش انسان‌هایی خلاق، نقاد، پرسشگر و توانمند باشد، خود در چنبره‌ای از مشکلات ساختاری گرفتار آمده و امروز با چالش‌هایی ریشه‌ای و چندبُعدی روبروست که عملکرد آن را در هر دو سطح «آموزش و پرورش» و «آموزش عالی» با اختلالی جدی روبرو ساخته است و کارآمدی و اثرگذاری آن را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. این نوشتار قصد دارد تا با نگاهی تحلیلی، مهم‌ترین چالش‌ها و شکاف‌های موجود در این مسیر را برشمارد و ضرورت یک بازنگری اساسی را یادآور شود.

 

آموزش و پرورش: استحاله یک آرمان

۱. حافظه‌محوری به جای تفکر نقاد: مهم‌ترین آفت این سیستم، حاکمیت بی‌چون و چرای «حافظه‌محوری» است. دانش‌آموزان به جای آنکه بیاموزند چگونه فکر کنند، حل مسئله کنند و پرسشگر باشند، مجبور به حفظ انبوهی از اطلاعات می‌شوند که اغلب کاربردی در زندگی واقعی آنان ندارد. این روند، روحیه کنجکاوی و نوآوری را در نطفه خفه می‌کند.
۲. فرسودگی محتوای درسی: بسیاری از کتب درسی، نه تنها از نظر محتوای علمی به‌روز نیستند، بلکه فاقد هرگونه ارتباط معنادار با دنیای پرشتاب کنونی و نیازهای نسل جدیدند. این شکاف میان مدرسه و جامعه، دانش‌آموز را نسبت به فرآیند یادگیری بی‌انگیزه می‌سازد.
۳. فشار روانی و کنکورزدگی: سیستم آموزشی از دوره متوسطه به بعد، تقریباً به طور کامل در خدمت «آماده‌سازی برای کنکور» قرار می‌گیرد. این امر، فضای شاداب و پرورشی مدرسه را به محیطی پراسترس و رقابتی تبدیل کرده و سلامت روان یک نسل را به مخاطره انداخته است.
۴. نابرابری فرصت‌ها: شکاف عمیق آموزشی بین مراکز استان‌ها و شهرهای کوچک و روستاها و نیز بین مدارس غیرانتفاعی و دولتی، به شدت مشهود است. این نابرابری، چرخه محرومیت را تقویت کرده و عدالت آموزشی را به آرزویی دست‌نیافتنی بدل کرده است.

 

آموزش عالی: بحران کیفیّت و هویت
آموزش عالی ایران نیز از این گرداب در امان نمانده و با بحران‌هایی مواجه است که اعتبار علمی و کارآمدی آن را زیر سؤال برده است.
۱. تولید انبوه فارغ‌التحصیلان بیکار: گسترش کمی دانشگاه‌ها بدون برنامه‌ریزی برای نیاز واقعی بازار کار، منجر به سیل عظیمی از فارغ‌التحصیلان شده که فاقد مهارت‌های لازم برای اشتغال هستند. این پدیده، هم باعث اتلاف منابع ملی شده و هم به بحران هویت و یأس اجتماعی در میان جوانان دامن زده است.
2. کم‌رنگ شدن مهارت‌: دانشگاه‌ها عمدتاً بر انتقال محتوای تئوری متمرکزند و کمتر به آموزش مهارت‌های عملی و نیز مهارت‌هایی چون تفکر نقاد، کار تیمی، خلاقیت و مهارت‌های ارتباطی می‌پردازند. این نقص، دانشجو را برای مواجهه با چالش‌های محیط کار، ناتمام رها می‌کند.
۴. فروپاشی اخلاق علمی: برون‌سپاری مقاله و کتاب و پایان‌نامه به «پایان‌نامه‌فروش‌ها و …. »، نه تنها تقلبی علمی است، بلکه زنجیره ارزش آموزش عالی را از جان و محتوا تهی ساخته و به بی‌اعتباری مدارک دانشگاهی می‌انجامد. دانشجویی که پایان‌نامه خود را نمی‌نویسد، از فرآیند نقد، حل مسئله و مستندسازی که هسته اصلی مهارت‌های یک محقق است، محروم می‌ماند و در نتیجه مدرکی توخالی دریافت می‌کند. رواج این پدیده، نشانه یک نظام بیمار، شکست نظام آموزشی در پرورش روحیه پژوهشگری، ناتوانی در ایجاد انگیزه‌های درونی و فقدان نظارت مؤثر و بازدارنده است.
5. پدیده علنی فروش مدارک تحصیلی (از دیپلم تا دکتری) همراه با استعلام! یکی از هشداردهنده‌ترین و بحرانی‌ترین نشانه‌های فروپاشی اخلاقی و کارکردی در نظام آموزش ایران است. این معضل، تنها یک تخلف فردی نیست، بلکه نشان از یک بیماری سیستماتیک دارد.

 

پیامدهای این پدیده:
5-۱. فروپاشی کامل اعتبار مدارک دانشگاهی: وقتی می‌توان مدرکی را با استعلام معتبر خرید، دیگر «سند شایستگی» نیست، بلکه به «کالایی لاکچری» تبدیل می‌شود که ثروت را جایگزین دانش می‌کند. این امر به بی‌اعتمادی مطلق به کل نظام آموزشی و ارزش علمی مدارک می‌انجامد.

۵-۲. تخریب انگیزه علم‌آموزی: چرا یک دانشجو باید سال‌ها وقت و انرژی صرف تحصیل کند، در حالی که می‌تواند همان مدرک را با پرداخت پول و در زمانی کوتاه‌تر به دست آورد؟ این پدیده، نفسِ تلاش برای یادگیری و پژوهش را از بین می‌برد.
5-۳. تضعیف توسعه ملی و ترویج فرهنگ فساد: این عمل، «سرمایه‌های انسانیِ» واقعی را بی‌ارزش کرده و مدیریت کشور را به دست افراد نالایق اما دارای مدرک می‌سپارد. این امر، هم کارایی نظام اداری را کاهش می‌دهد و هم به طور سیستماتیک، فساد را نهادینه می‌کند.

 

جمع‌بندی و راهکارهای پیشنهادی:
وضعیت کنونی اگرچه «فاجعه‌بار» به نظر می‌رسد، اما غیرقابل عبور نیست. این بحران را می‌توان زنگ خطری برای یک بازاندیشی اساسی دانست. برخی از راهکارهای کلیدی عبارتند از:
– بازنگری بنیادین در اهداف و محتوای منابع درسی با تأکید بر پرورش تفکر نقاد، خلاقیت و مهارت‌های زندگی.
– کاهش تمرکز بر کنکور و جایگزینی آن با شیوه‌های چندمعیاری برای سنجش و گزینش دانشجو.
– ایجاد پل ارتباطی واقعی و مستحکم بین دانشگاه و صنعت  برای همسوسازی آموزش با نیازهای بازار کار.
– افزایش سرمایه‌گذاری در آموزش و فراهم آوردن بسترهای لازم برای تبادلات علمی بین‌المللی.
– تمرکززدایی و توجه ویژه به مناطق محروم برای تحقق عدالت آموزشی.
– ارتقای کیفیت مدارس دولتی به عنوان ستون فقرات نظام آموزشی، به گونه‌ای که هیچ خانواده‌ای نه از سر ناچاری، بلکه تنها از روی انتخاب یک سبک آموزشی متفاوت، به سراغ دیگر انواع مدارس برود.
– تعدد دانشگاه‌ها زمانی به «فرصت» تبدیل می‌شود که هر دانشگاهی بتواند هویت علمی متمایز و نقش مؤثر در توسعه منطقه‌ای خود را تعریف کند، نه اینکه همه در یک الگوی کلیشه‌ای و بی‌کیفیت تکثیر شوند.
– ایجاد یک پایگاه داده ملی و شفاف: ایجاد یک سامانه یکپارچه و غیرمتمرکز برای ثبت و رصد کلیه مدارک صادرشده، به طوری که هرگونه تغییر یا صدور مدرک، به‌طور لحظه‌ای و با جزئیات در آن درج و برای عمق قابل استعلام باشد.
– جرائم سنگین و پیگرد قانونی برای خریداران و فروشندگان مدارک جعلی: برخورد قضایی با دارنده مدرک جعلی به عنوان عامل اصلی تقاضا و انحلال مؤسسات متخلف، باید به اندازه برخورد با قاچاقچیان جدی گرفته شود.
– بازتعریف معیارهای استخدام و ارتقا: دستگاه‌های اجرایی و نهادهای صنعتی باید به جای تکیه‌ی صرف بر مدرک، بر مهارت‌های عملی، سابقه کار و نمونه کارهای واقعی متقاضیان تمرکز کنند.
بحران آموزش در ایران را می‌توان به سونامی تشبیه کرد که بنیان‌های کهن را در هم می‌کوبد تا فضایی برای برپایی سازه‌ای نوین و مستحکم فراهم آید. این ویرانیِ در کمین، در ذات خود فرصتی است برای جسورانه اندیشیدن و طراحی سیستمی که کارآمدی داخلی را با جایگاه جهانی درآمیزد. این گذار دشوار، مسیری است که چاره‌ای جز پیمودن آن نیست و موفقیت در گرو عزمی جزم و همتی بلند است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *