نابینایی و دیوارهای نامرئی

لید خبر:
(یادداشتی به مناسبت ۲۳ مهر، روز جهانی ایمنی عصای سفید)
نویسنده: کامران روشنیزاده، معلم دانشآموزان با آسیب بینایی
در این یادداشت کوتاه بر آنیم تا وضعیتی کلی از برخورد با معلولیت آسیب بینایی در جامعه را ترسیم نماییم. لذا جنبۀ پزشکی این معلولیت چندان مد نظر نمیباشد، چرا که لازم دانستیم برای آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان این نگاره، با پیامدهای حضور این قشر از افراد در جامعه، توضیحاتی اجمالی ارائه نماییم.
در جهانی که تصویر و دیدن در کانون ارتباطات انسانی قرار گرفته، شاید کمتر کسی لحظهای درنگ کند تا به دنیای کسانی بیندیشد که از موهبت بینایی بینصیب ماندهاند؛ نابینایانی که جامعه بهناحق، آنان را در حاشیه نگاه میدارد و بیش از ناتوانی جسمی، با موانع اجتماعی مواجه میکند.
از روشندلی تا طرد اجتماعی
نخست باید با زبان آغاز کرد؛ همان واژههایی که هر روز به کار میبریم و بیتأمل از کنارشان میگذریم. در فرهنگ فارسی و کوردی، واژههایی چون «روشندل»، «حافظ» و… برای نابینایان استفاده میشود؛ واژههایی شاعرانه که به ظاهر حامل احترام و ارج نهادن هستند. اما آیا این واژهها در عمل، تغییری در نگاه جامعه به نابینایان و مقولۀ نابینایی ایجاد کردهاند؟
آمارهای مختلف در ایران نشان میدهد که جمعیت افراد دارای آسیب بینایی قابل توجه است، اما سهم این گروه از فضای شهری، آموزش، اشتغال، فرهنگ و سایر عرصهها چقدر است؟ چند درصد از فضاهای عمومی برای تردد مستقل نابینایان مناسبسازی شدهاند؟ نهادهای آموزشی تا چه اندازه در فراهم کردن بسترهای متناسب علمی برای این افراد موفق بودهاند؟ پاسخها صریح و نگرانکنندهاند و میتوان به طور کلی گفت که هنوز راه درازی در پیش است.
موانعی فراتر از نابینایی
واقعیت این است که مشکل اصلی نابینایان، صرفاً ندیدن و شکل عینی معلولیت نیست؛ بلکه نگاه سایر افراد جامعه به آنان میباشد. تصور رایج جامعه دربارۀ افراد آسیبدیدۀ بینایی با واقعیت وجودی آنان فاصله دارد و غالباً به عنوان انسانهایی با سطح توانایی بسیار محدود تصور میشوند. در نتیجه، بسیاری از آنان در مسیر زندگی با دیوارهای نامرئی مواجه میشوند؛ از برخوردهای ترحمآمیز تا انتظارات عجیب افسانهوار در باب تواناییهای نابینایان، که هر دو نوع برخورد موجب آزردگی این افراد میگردد.
این دوگانگی موجب ترس نابینایان از ورود به جامعه میشود، چرا که نشان دادن خود واقعی برایشان به معضلی تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر، محیطهای نامناسب شهری نیز به چالشی جدی و مانعی سخت تبدیل شدهاند. شهرها، خیابانها و حتی معابر ساده برای فردی که بینایی ندارد، به میدان مین تبدیل میشوند. کمبود خطوط راهنما، موزاییکهای مخصوص نابینایان، نبود چراغهای صوتی عابر پیاده و کمبود امکانات حملونقل عمومی مناسبسازیشده، همگی نشان میدهند که برنامهریزان شهری به سادگی از این گروه شهروندان غافل بودهاند.
آموزش
نظام آموزشی ما هنوز نتوانسته است آنگونه که شایسته است، پاسخگوی نیازهای آموزشی نابینایان باشد. کمبود کتابهای درسی بریل، تعداد اندک دبیران آموزشدیده و ناآشنایی مدارس عادی با نحوه تعامل با دانشآموز نابینا، موجب شده است تا مسیر تحصیل برای بسیاری از آنان دشوار باشد. اگرچه در سالهای اخیر فناوریهایی چون نرمافزارهای گویای صفحهخوان وارد عرصه شدهاند، اما این ابزارها گرانقیمت بوده و بهندرت در اختیار این قشر—که عمدتاً به لحاظ تمکن مالی ضعیف هستند—قرار میگیرند.
این وضعیت در آموزش عالی نیز تداوم دارد. بسیاری از دانشگاهها فاقد زیرساخت مناسب برای پذیرش دانشجوی نابینا هستند و نبود منابع درسی قابلدسترس، آنان را در بسیاری از رشتهها با محدودیت جدی روبرو کرده است. این تبعیض ساختاری، در نهایت منجر به حذف تدریجی نابینایان از دایرۀ نخبگان و متخصصان کشور میشود.
اشتغال
بیکاری در میان نابینایان، آماری بالا دارد. امکان کاریابی برای نابینایان بسیار محدود است و با توجه به موانعی که در بالا اشاره شد، فرایند کاریابی آنان هفتخوانی است که باید لاجرم طی کنند. چرا که موانع بروکراتیک و عرف عجیب تفسیر قوانین در ادارات و مراکز دولتی، به شیوهای جادویی عدم صلاحیت نابینایان را به طور قطع نشان میدهند و با اما و اگرهای همراه با منت و لطف، آنان را به کار میگیرند. این در حالی است که قانون «بهکارگیری سه درصد معلولان در دستگاههای دولتی» لازمالاجرا است.
طنز تلخ قضیه، برخوردهای دوگانۀ تحقیر و ترحم است که در محیطهای کاری نیز اَحیاناً دیده میشود. برای مثال، ارجاع دادن آنان به افراد و نهادهای مختلف یا از سر خود باز کردن نابینایان به بهانههای گوناگون، یکی از این نوع برخوردهای دوگانه است.
این در حالیست که بسیاری از نابینایان از هوش، تخصص و انگیزۀ بالایی برخوردارند و در صورت رفع موانع اجتماعی، میتوانند در عرصههای مختلف حضور مثمرثمری داشته باشند.
فرهنگ و رسانه
نابینایان در رسانهها اغلب یا حضور ندارند، یا اگر هستند، در قالبهایی کلیشهای، ترحمبرانگیز یا قهرمانگونه ظاهر میشوند. این تصویرسازی غیرواقعی، بهجای آن که آگاهیبخش باشد، شکافی عمیقتر میان جامعه و این گروه ایجاد میکند. سریالها و فیلمها بهندرت زندگی روزمرۀ یک فرد نابینا را با واقعیتهایش به تصویر میکشند و مطبوعات نیز بیشتر در مناسبتهایی خاص مانند روز جهانی نابینایان، یادداشتی منتشر میکنند و سپس مسئله را به فراموشی میسپارند.
راهی به سوی تغییر
برای بهبود وضعیت نابینایان، بیش از هر چیز به تغییر نگرش نیاز داریم. جامعه باید نابینایان را به عنوان بخشی از خود، همراه با تفاوتهایشان، بپذیرد و متناسب با این تفاوتها، حقوق آنان را بشناسد و رعایت کند. مناسبسازی شهرها، اصلاح قوانین، آموزش عمومی و فراهمسازی فرصتهای برابر، بخش مهمی از این حقوق هستند که در صورت اجرای مناسب، میتوانند نابینایان را در نشان دادن خود واقعیشان یاری نمایند.
همچنین، لازم است نابینایان خود نیز بیش از پیش در عرصۀ عمومی، اجتماعی و سیاسی حاضر شوند و صدای خود را به گوش جامعه برسانند و ابراز وجود نمایند. توانمندسازی این گروه، نه لطفی از سوی جامعه، بلکه حقی مسلم است که باید به رسمیت شناخته شود.
نتیجهگیری
نابینایان، مانند همۀ انسانها، رویا دارند، توانایی دارند و شایسته زیستن در جامعهای عادلانهاند. نگاه ما، قوانین ما و ساختارهای اجتماعی ما باید این حقیقت را بازتاب دهند. جامعهای که بخواهد پیشرفت کند، نمیتواند بخش بزرگی از شهروندان خود را نادیده بگیرد.
بیایید از امروز، نابینایان را نه به چشم «روشندلان دور از دسترس»، بلکه به عنوان «شهروندانی برابر» ببینیم؛ کسانی که میخواهند ببینند، لمس کنند، تجربه کنند و بسازند، درست مانند همۀ ما.