اجتماعی, اخبار, ایران, سیاسی, ویژه خبری, یادداشت

هویت کُردی، دیگری‌سازی و منازعه

نویسنده: فرهاد امین‌پور، نویسنده و روزنامه‌نگار

سقزرووداو- مفهوم «هویت» در دنیای مدرن، یکی از مسئله‌مندترین مفاهیم به شمار می‌رود و چالش‌های ناشی از آن، عرصه‌های وسیع و متنوعی چون فلسفه، علوم اجتماعی و سیاست را درنوردیده است. اندیشمندان زیادی با رویکردهای مختلف تلاش کرده‌اند به پرسش‌های مهم این حوزه پاسخ دهند؛ پرسش‌هایی مانند: آیا هویت یک امر فردی است یا توسط جامعه، تاریخ و گفتمان‌ها برساخته می‌شود؟ زبان چه نقشی در شکل‌گیری هویت دارد؟ آیا هویت بدون وجود یا حضور «دیگری» ممکن است؟ «دیگری» چگونه مرزهای هویت ما را تعیین می‌کند؟ آیا «دیگری» تهدیدی برای هویت است یا شرط امکان آن؟ آیا امکان دارد با «دیگری» بدون سلطه یا تقلیل‌گرایی مواجه شویم؟ تصویر ما از «دیگری» چقدر واقعی است و چقدر ساخته‌ی ذهن و فرهنگ ماست؟ تأکید بر کدام جنبه‌های هویت، منجر به رودررویی و تخاصم با «دیگری» خواهد شد؟
بی‌تردید تکانش‌های شدیدی که در چند دهه‌ی گذشته مناسبات حاکم بر گفتمان‌های غالب جهانی را تحت‌تأثیر قرار داده‌اند، مفهوم هویت را به عرصه‌ی تضادها و منازعات قومی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تبدیل کرده‌اند. با قدرت گرفتن مجدد راست افراطی در جهان به‌خصوص در جوامع غربی و تضعیف گفتمان لیبرال- دمکراسی، دنیای کنونی به شکل ترسناکی در مسیر برخوردهای ناشی از برتری‌جویی‌هایی قرار گرفته است که براساس ویژگی‌های خاصِ هویتی تعریف می‌شوند. در این میان، هویت کُردها یکی از پیچیده‌ترین و چندلایه‌ترین مصادیق این مفهوم به‌شمار می‌رود. این پیچیدگی، نه فقط از ساختار درونیِ هویت کُردی، بلکه از روابط تاریخی، سیاسی و فرهنگی با «دیگری»هایی چون دولت‌های ملی (ترکیه، ایران، عراق و سوریه) و نیز اقوام و گروه‌های هم‌زیست در این جوامع نشأت می‌گیرد. همین پراکندگیِ جغرافیایی، در کنار سرکوب‌ها، مقاومت‌ها و تلاش‌ها برای بازتعریف خویشتن، موجب شده تا مسئله‌ی هویت کُردی از یک مسئله‌ی فرهنگی، به یک مسئله‌ی سیاسی و تاریخی عمیق تبدیل شود.

 

در مکتب برساخت‌گرایی اجتماعی، هویت نه یک امر ذاتی بلکه ساخته‌ای اجتماعی، تاریخی و گفتمانی به‌شمار می‌رود. بر این اساس، هویت کُردی نه بر پایه‌ی یک ذات قومی یا نژادیِ تغییرناپذیر، بلکه بر بستر تاریخ، روایت، حافظه‌ی جمعی، مقاومت و تقابل با «دیگری» شکل گرفته است.
به باور «بندیکت اندرسن»، ملت‌ها ساخته‌هایی ذهنی هستند که از طریق زبان، رسانه و حافظه‌ی تاریخی در ذهن مردم تثبیت می‌شوند. هویت کُردی نیز، به‌ویژه در یک قرن گذشته، از طریق رسانه‌های کُردی، شعر و موسیقیِ مقاومت، احزاب سیاسی و گفتمان‌های معاصر بازسازی شده و بخش قابل‌توجهی از این بازسازی در پاسخ به سرکوب هویتی از سوی دولت‌های مرکزی صورت گرفته است. کُردها، با جمعیتی ۴۰ میلیون نفری، بزرگ‌ترین ملتِ بدون دولت در جهان محسوب می‌شوند. پراکندگی آن‌ها در چهار کشور ترکیه، ایران، عراق و سوریه، ایجاد یک ساختار واحد هویتی را برای آنان ناممکن ساخته است. هرچند کُردها دارای اشتراکات زبانی، فرهنگی و تاریخی وسیعی هستند، اما تجربه‌های زیسته‌ی متفاوت آنان در این کشورها، نوعی چندپارگی هویتی را به آنان تحمیل کرده است.
به‌همین دلیل، یکی از ابعاد کمتر مورد توجه، وجود «دیگری» در درون ساختار هویتی کُردها است. تنوع زبانی (سورانی، کرمانجی، زازا و…)، تفاوت‌های مذهبی (سنی، شیعه، ایزدی، علوی) و تجربه‌های سیاسی متفاوت، در برخی موارد زمینه‌ساز تنش‌های درون‌گروهی شده‌اند. این امر، پیچیدگیِ هویتی کُردها را دوچندان کرده و مانعی برای یکپارچگی سیاسی و فرهنگیِ آنان بوده است. دولت‌های مرکزی نیز با بهره‌گیری از این تنوع، سیاست‌ «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در پیش گرفته‌اند و کوشیده‌اند تا انسجام هویت کُردی را تضعیف کنند. در نتیجه، کُردها نه‌فقط در برابر دیگریِ بیرونی، بلکه با شکل‌های متضاد هویت درونیِ خود نیز دست و پنجه نرم می‌کنند.

یکی از ابزارهای نوین در فهم هویت، نظریه‌ی تقاطع‌گرایی است که نخستین بار توسط «کرنشاو» مطرح شد. طبق این نظریه، هویت افراد نه فقط بر اساس قومیت، بلکه در تقاطع با جنسیت، طبقه، مذهب، زبان و دیگر مؤلفه‌ها شکل می‌گیرد. در جامعه‌ی کُردی، یک زن کُرد سنی‌مذهب در ترکیه، تجربه‌ای متفاوت از یک مرد کُرد ایزدی در عراق دارد. بنابراین، فهم هویت کُردی نیازمند در نظر گرفتن این لایه‌های درهم‌تنیده است. همچنین مهاجرت، تبعید، و دیاسپورا نیز لایه‌های دیگری به این پیچیدگیِ هویتی افزوده‌اند.

ژان پل سارتر، «دیگری» را آیینه‌ای می‌داند که از خلال آن خود را بازمی‌شناسیم، اما این رابطه الزاماً مسالمت‌آمیز نیست؛ به‌ویژه زمانیکه مفاهیمی مانند قدرت، سیاست و ایدئولوژی در کار باشند. دولت‌های مرکزی همواره تلاش کرده‌اند با انکار هویت و تحمیل هویت مسلط، کُردها را در حاشیه نگه دارند.

 

به باور فوکو، این سرکوب، تنها به حذف فیزیکی محدود نمی‌شود، بلکه سطوح دانش و گفتمان را نیز در برمی‌گیرد. فوکو این وضعیت را «قدرت انضباطی» و «دانش/ قدرت» می‌نامد. حذف زبان کُردی از نظام آموزشی، ممنوعیت رسانه‌های کُردی یا کنترل آنها و تحقیر فرهنگی، نمونه‌هایی از اعمال خشونت نمادین در راستای «دیگری‌سازی» کُردها هستند.
بر این اساس، برای درک وضعیت هویتیِ کُردها باید نگاهی به ساختار «دیگری»های آنها داشت. در همه‌ی کشورهایی که کُردها در آن زندگی می‌کنند، پروژه‌های ملت‌سازی بر مبنای نوعی ناسیونالیسم اکثریتی (ترک، فارس، عرب) شکل گرفته‌اند. این پروژه‌ها، به‌شکل نسبتاً سیستماتیک، هویت کُردی را انکار یا در یک چارچوب محدود و کنترل‌شده به‌رسمیت شناخته‌اند. در این نظام‌ها، کُردها اغلب به‌عنوان «دیگریِ داخلی» دیده شده‌اند؛ اقلیتی نافرمان و بی‌ثبات‌کننده که برای انسجام ملی خطرآفرین محسوب می‌شوند؛ نگاهی که همواره خود را در زبان رسمی، آموزش، رسانه‌ها و سیاست‌های امنیتی بازتولید کرده است. در نتیجه، کُردها همواره در تقابل با ساختار رسمیِ قدرت تعریف شده‌اند و این تقابل، به بستری برای شکل‌گیری یک رابطه‌ی مبتنی بر مخاصمه تبدیل شده است.

رابطه‌ی میان هویت و تخاصم، در نظریات هانا آرنت و چارلز تیلور نیز به‌خوبی تبیین شده است. آرنت معتقد است که فقدان امکان ظهور در سپهر عمومی، موجب خشونت می‌شود. اگر گروهی نتواند صدای خود را در ساختار سیاسی بازتاب دهد، ممکن است به سمت کنش‌های خشونت‌آمیز سوق پیدا کند. در مورد کُردها نیز، انکار تاریخیِ هویت، عدم بازنمایی سیاسی و اقتصادی و سرکوب‌های مکرر، موجب نوعی انسداد در فضای عمومی شده است. در نتیجه در مقاطع تاریخیِ زیادی، هویت کُردی به بستر مقاومت مسلحانه بدل شده است. این مسیر البته تنها یکی از مسیرهای ممکن بوده و در کنار آن، مقاومت فرهنگی و مدنی نیز گسترش یافته است. همین امر، رابطه‌ی کُردها و «دیگری»هایشان را اغلب مخاصمه‌آمیز کرده است. سرکوب قیام‌های کُردها، سیاست‌های یکسان‌سازی فرهنگی، ممنوعیت‌های زبانی، تبعیض اقتصادی و اجتماعی و محرومیت از مشارکت سیاسی، به بسترهایی برای خشم و مقاومت تبدیل شده‌اند. در پاسخ، دولت‌ها نیز با تشدید سیاست‌های امنیتی و استفاده از ابزارهای سرکوب، رابطه را بازهم به‌سمت تقابل برده‌اند. این وضعیت، چرخه‌ای از خشونت و بی‌اعتمادی ایجاد کرده است که در آن، هر دو طرف دیگری را تهدیدی برای بقا و هویت خود تلقی می‌کنند.
از طرف دیگر، با گسترش ابزارهای ارتباطی و رشد جنبش‌های هویتی در دهه‌های اخیر، کُردها نیز به بازتعریف خود و مقاومت در برابر «دیگری‌سازی»‌های تاریخی پرداخته‌اند. در اینجا، نظریات ادوارد سعید درباره‌ی «شرق‌شناسی» و مفهوم «بازنمایی» اهمیت ویژهای پیدا می‌کند. او نشان می‌دهد که چگونه استعمارگران، شرقی‌ها را به‌صورت کلیشه‌ای و تحقیرآمیز بازنمایی می‌کردند. در مورد کُردها نیز شاهد بازنمایی‌های امنیتی، تجزیه‌طلبانه و خطرناک از سوی دولت‌های مرکزی و حتی اپوزیسیون‌های آنها هستیم. در برابر این بازنمایی‌ها، جنبش‌های فرهنگی کُردی تلاش کرده‌اند تا یک تصویر جدید، غیردولتی و انسانی از کُردها ارائه دهند؛ تصویری که حول محور عدالت، دمکراسی، جنسیت و محیط‌زیست سامان یافته است.
اکنون نظام‌های سیاسیِ حاکم بر کشورهایی که کُردها در آنها زندگی می‌کنند، هرکدام به نوعی با بحران‌های عمیق و سرنوشت‌سازی مواجه شده‌اند که فهم دقیق‌شان از موقعیت و مطالبات تاریخیِ کُردها می‌تواند به آنان در عبور از این بحران‌ها کمک کند. در کشور ترکیه، که هویت کُردی در سایه‌ی سیاست‌های انکار و همگون‌سازی دولت کمالیستی شکل گرفت و فراز و فرودهایی از مقاومت مسلحانه و جنبش‌های مدنی و سیاسی را تجربه کرد، رابطه‌ی حکومت و کُردها با تغییر رویکرد تاریخیِ عبدالله اوجالان وارد مرحله‌ی جدیدی شده است که دولت تلاش دارد از رهگذر نوعی به‌رسمیت شناختن حقوق کُردها و زمینه‌سازی برای حضور مستقیم‌تر آنها در ساختار قدرت، از بحران مشروعیت سیاسیِ خود عبور کند.
در ایران، که با وجود به‌رسمیت شناختن محدود فرهنگی، نگاه امنیتی همچنان در کردستان غالب مانده است، حاکمیت با بحران‌های اقتصادی، سیاسی و بین‌المللیِ گسترده‌ای مواجه شده و تلاش می‌کند تا در عبور از این بحران‌ها، جامعه‌ی کُردستان و احزاب و گروه‌های کُرد را مدیریت نماید.

 

در عراق، اگرچه کُردها پس از سقوط صدام با دستیابی به خودمختاری و بعداً فدرالیسم، وضعیت متفاوتی را تجربه کرده‌اند اما تنش‌های آنان با دولت مرکزی روز به روز بیشتر می‌شود و طوایف و گروه‌های تشکیل دهنده‌ی دولت عراق که هنوز نتوانسته‌اند یک نظام سیاسی منسجم و مبتنی بر حداقل‌های دمکراتیک ایجاد کنند، اراده و توان لازم و کافی را برای نگه داشتن کُردها در جغرافیای سیاسی عراق ندارند و تحت‌تأثیر سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی ایران، ترکیه و برخی دولت های قدرتمند، قادر به تبیین یک استراتژی واحد در این ارتباط نیستند. در سوریه نیز، که ضعف و خلأ قدرت مرکزی در سال‌های گذشته فرصت‌های جدیدی برای کنش هویتی کُردها فراهم نمود، حکومت جدید به سختی می‌تواند سیاست انکار و حذف کُردها را ادامه دهد که خاندان اسد برای نیم قرن آن را در پیش گرفته بودند، زیرا کُردها اکنون به بازیگر مهمی در این کشور و حتی منطقه تبدیل شده‌اند.
مطمئناً برای خروج از وضعیت مخاصمه‌آمیز کنونی، بازاندیشی و تغییر وضعیت در هر دو سوی رابطه ضروری است. از یک‌سو، دولت‌های مرکزی باید پروژه‌های یکسان‌سازی و انکار را کنار گذاشته و به‌سوی سیاست‌های کثرت‌گرایانه و حقوق‌محور حرکت کنند. به‌رسمیت‌ شناختن هویت فرهنگی و زبانی کُردها، مشارکت عادلانه در ساختار سیاسی و پایان دادن به رویکردهای امنیتی، گام‌های اساسی در این مسیر هستند که البته به تغییرات قابل‌توجهی در ساختار سیاسیِ اقتدارگرای حاکم بر این کشورها نیاز دارد. به‌عبارت دیگر گسترش دمکراسی نسبت معکوسی با افزایش خاص‌گرایی‌های هویتی دارد و می‌تواند به تعدیل این روندها کمک کند.

از سوی دیگر، کُردها نیز نیازمند بازخوانی راهبردهای خود هستند. اگرچه شاید تأکید بر تقابل و ستیز، در کوتاه‌مدت به ساماندهیِ نوعی مقاومت منجر شود، اما در بلندمدت، انسداد سیاسی و فرسایش اجتماعی را به‌دنبال خواهد داشت و از گسترش دمکراسی در کشورهای یادشده جلوگیری می‌کند که کُردها همواره از طرفداران این گشایش‌ها بوده‌اند. همچنین دوری از تعاریف هویتیِ مبتنی بر ویژگی‌های انتسابی و نژادی، پرهیز از شعارها یا مطالبات بی‌پشتوانه و غیرواقع‌بینانه، تقویت نهادهای مدنی، گفتگوی بین‌فرهنگی و ایجاد هم‌بستگی‌های میان‌قومیتی، می‌توانند راه‌های جدیدی برای بازسازی رابطه با «دیگری» ایجاد نمایند.
از سوی دیگر، کُردها باید نشان دهند که می‌توانند مطالبات مبتنی بر عدالت و آزادی از دیگری‌های بیرونی را، در حوزه‌ی مناسبات حاکم بر دیگری‌های درونی محقق کنند. همبستگی میان کُردهای مناطق مختلف بدون تحمیل یک روایت سیاسی و فرهنگی خاص می‌تواند به بستری برای شکل‌گیری یک هویت چندصدایی و در عین حال قدرتمند و کارآمد تبدیل شود؛ هویتی که در عین حفظ اشتراکات، تفاوت‌ها را نیز به رسمیت می‌شناسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *